یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

انسان در..

زندگی یعنی رنج‌ بردن و زنده ماندن.
یعنی یافتن معنا در رنج‌هایی که می‌بریم.
کسی که چرایی برای زندگی کردن دارد،
از عهده چگونگی آن برخواهد آمد.

بعضی وقتا

بعضی وقتا زندگی شما رو از جایی ڪه هستین برمیداره میزاره یه جای دیگه
و میگه ڪه ; از این جا ادامه بده!...
جرات و شهامت داشته باش و قوی ادامه بده!

انسان هوشیار خود باغبان روحش

انسان هوشیار خود باغبان روحش ، نگهبان ذهنش ،
خالق افکارش و کارگردان سریال زندگی‌‌اش هست ...

اگر روزی روزگاری یک نفر در زندگی‌تان پیدا شد

اگر روزی روزگاری یک نفر در زندگی‌تان پیدا شد
که همه‌ چیزش و همه‌ی رفتارهایش را دوست دارید،
یعنی راه رفتنش را دوست دارید، حرف زدنش را دوست دارید،
صدایش را دوست دارید، چشمانش مست‌تان کرد،
دستانش بهتان امنیت داد،
شانه‌هایش برای سر گذاشتن جای امنی بود...
با خندیدن‌اش قند در دل‌تان آب شد و حتی گریه‌اش دل‌تان را برد...
واقعا مراقب‌تان بود ، نگرانی‌های‌تان نگرانش کرد،
غم‌تان طوفانش کرد، شادی‌تان آبادش کرد...
بودن‌اش معنای بودن بود و حتی وقتی که نبود باز هم بود...
اگر چنین کسی را پیدا کردید، تردید نکنید،
عاشقش شوید، عاشقش شوید و برایش بجنگید
و حتی اگر لازم شد برایش بمیرید بمیرید.
زمین هفت میلیارد نفر جمعیت دارد،
هفت میلیارد جمعیت زیادی‌ست،
اما در قیاس با طول عمر ما هیچ است ؛
وقت برای اشتباه کردن نیست،
وقت برای عاشق زندگی کردن و عاشق مردن تنگ است
و زندگی هم گوش شنوای خوبی برای حسرت‌های‌‌مان نیست ...

من در خیالم با تو چه زندگی ها که نکرده ام ...

من در خیالم با تو چه زندگی ها که نکرده ام ...
میدانی ؟!
من اوج نزدیک شدن به تو را هر شب درخیالم ترسیم می کنم ...
آن هم باتمام جزئیات ... !
دلم حالِ عجیبی می شود ...
آتش عشق از چشمانم شعله می کشد ...
مست می شوم ...
تو را می خواهم ... و کاری برای داشتنت از دستم بر نمی آید ... !!
تو را عاجزانه می خواهم ... ونیستی ... !
جای خالی ات چقدر درد می کند ...
تازگی ها درخیالاتِ خاکستری ام
در جنگلی که در هیچ نقشه ای ، و در هیچ جهانی نیست ؛
کلبه ی عشقمان را ساخته ام ...
ازهمان کلبه های چوبیِ دنج که آرزوی هردویمان بود و هیچ وقت سهممان نشد ... !
تو را می بینم ، که کنار رودخانه ی خیالم ایستاده ای ...
دستانت را پر از آب میکنی و به سمتِ من می پاشی ...
تو می خندی ... و جانم تازه می شود ...
قند در دلِ لحظه هایم آب می شود...
خیس می شویم و پاییز است ...
من سردم میشود ...
تو کُتت را در می آوری و روی شانه هایم می اندازی ...
من اما هنوز سردم است ...
برایم آتش روشن میکنی ، مبادا سرمابخورم ... !
کنار آتش می نشینیم ... من گرم نمی شوم ...
نگرانم می شوی ... مرا در آغوش می گیری ...
و در یک لحظه تمام سرمای نبودنت از تنم بخار میشود ...
وَه که چه امنیتی دارد این آغوشِ جانانه ات ...!
چقدر زندگی با تو زیباست جانِ جهانم ...
افسوس ... چقدر می خواهمت ...
و چقدر راه رسیدن به تو دور است و بعید ...
خواستنی ترینم !
تو را باید داشت ...
تو را باید زندگی کرد ...
به هرقیمتی که شده ...
حتی در خیال ...
حتی با چشم هایِ بسته ... !
و این معصومانه ترین حالتِ عاشق بودن است ؛
این که بخواهی اش ... حتی اگر سهمِ تو نباشد ... !

یک مسئله ی مهمی که تو زندگی وجود داره

یک مسئله ی مهمی که تو زندگی وجود
داره این هستش که چون عاقبت خوشی
های زود گذر و خوش گذرونی سرانجامش
به تلخی میرسه ، پس از اول زندگی بهتره
دنبال تلخی ها باشی ، چون عاقبت تلخی
همون تلخی هستش
، چیزی که
بعدا پشیمانی نمیاره .

زندگی زیباست دقت کن

زندگی زیباست دقت کن

آرام رد شو،

حس کن،

نفس بکش،

خودت رو باور کن

ما باید به زندگی معنا بدهیم

ما باید به زندگی معنا بدهیم نه این که منتظر بمانیم تا زندگی به ما معنا دهد! :)