یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از کتاب منظره ها با تو عکس می گیرند

چون من به جایی قد نخواهد داد عقلش
هر کس که قلبش کار دستش داده باشد

پیچیدگی چیز قشنگی نیست اما
آدم که تا این حد نباید ساده باشد

"جواد منفرد"
از کتاب منظره ها با تو عکس می گیرند

کشته ها و مرده ها بسیار اما چاره چیست ؟!

کشته ها و مرده ها بسیار اما چاره چیست ؟!

تا تو پشت این جنایت های بیرحمانه ای


عشق پیدا کردن سنگی ست در اعماق چاه

آنچه با یک مشت عاقل می کند دیوانه ای


"جواد منفرد"

بگیر آنقدر محکم در بغل دلبسته ی خود را

بگیر آنقدر محکم در بغل دلبسته ی خود را
که در بر دارد انگاری هلویی هسته ی خود را

صلات ظهر هم باشد، شبم آغاز خواهد شد
به محض اینکه می بندی دو چشم خسته ی خود را

شدم چون آینه محو وجود بی مثال تو
بیا در من ببین شخصیت بر جسته ی خود را

تمام عمر مثل سایه دنبال خودم بودم
چطور از من جدا کردی من وابسته ی خود را؟

گره روی گره افتاده ،واکن اخم هایت را
نکش در هم دو ابروی به هم پیوسته ی خود را


به دنیا ظلم کن اما نه با من که خودی هستم
که چاقو می برد هر چیزی الا دسته ی خود را

تویِ شیرینی ، تو اول ! قند، دوم می‌شود

تویِ شیرینی ، تو اول ! قند، دوم می‌شود
مزه ی سوهان اعلا پیش تو گم می‌شود

بین قُطاب و گز و نُقلِ محلی ساده است
حدس اینکه طعم لبهای تو چندم می شود!

روزها رد می‌شود، چشمت شرابی کهنه‌تر
پلکهایت کم کَمک تبدیل به خُُم می‌شود

هر کجا ساکن شوی در نقشه، مانند شمال
جمعیت آنجا گرفتار تراکم می‌شود

چشم بسته، هر کسی بویت کند توی سرش
باغهای پرگُلِ قمصر تجسم می‌شود

ماه را جای تو می گیرم نمی دانم چرا
اینقدر این روزها سوءتفاهم می شود!

دود کن اسپند را، چشم حسود از دیدنت
شورِ شور، اصلا دو تا دریاچه‌ی قم می‌شود


وقتِ شرعی، لطف کن از پیش مسجد رد نشو
موجبات سستیِ ایمان مردم می‌شود

وسوسه یعنی تو! شالیزار هم یعنی بهشت
بیخودی آدم دچار سیب و گندم می شود ...


[ جواد منفرد ]

در گیر ظلمتم که پی یک نشانه است

در گیر ظلمتم که پی یک نشانه است
هرجا چراغ دیده گمان کرده خانه است

دائم افول می کنم از خویش این منم
رودی ک برخلاف مسیرش روانه است

اشک روان و موی پریشان و بار غم
چیزی که قحطی آمده بعداز تو شانه است

آگاهی از درون تو یک آرزوی دور
چون کشف غارهای بدون دهانه است

جریان عشق در تو شبیه غزل ثقیل
در من ولی به سادگی یک ترانه است

در قلب بی حرارت تو جای عشق نیست
چکش زدن به آهن سرد احمقانه است

#جواد_منفرد

یک لحظه واقعا بد و یک لحظه عالی ام

یک لحظه واقعا بد و یک لحظه عالی ام

این روزها به لطف تو حالی به حالی ام


جواد منفرد

پیش بینی حاکی از یک اتفاق شوم بود

پیش بینی حاکی از یک اتفاق شوم بود 

آخر این داستان از اولش معلوم بود


کور بودن بهتر است، اصلا چطوری می شود 

با دو چشم سالم از دیدار تو محروم بود 


جواد منفرد


ظلم خلق از یاد رفت اما بدی های تو نه

ظلم خلق از یاد رفت اما بدی های تو نه
رنجش از دشمن کجا، از دوست رنجیدن کجا؟

"جواد منفرد"