یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پدر من شهید شده

یه روز ۲ نفر داشتن توی دانشگاه با هم صحبت میکردن
اولی به دومی گفت تو پدرت چیکارست
گفت پدر من مهندسه و کارش ساخت و سازه
تو پدرت چیکارست ؟!

اولی ساکت شد و با غرور و کمی غم گفت
پدر من شهید شده
اولی لبخندی زد و گفت پس تو با سهمیه اومدی
دانشگاه ؟!!

دومی دلش شکست و بدنش سرد شد و با بغضی عجیب
گفت:سهمیه ماله خودتون بابام رو بهم پس
بدین . . .

می توانی بروی قصه و رویا بشوی

می توانی بروی قصه و رویا بشوی
راهی دورترین گوشه ی دنیا بشوی
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم
من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی

اینکه دیگر مرا نمی خواهی را نمی شود انکار کرد

اینکه دیگر مرا نمی خواهی را نمی شود انکار کرد
شاید اینجا آخر قصه باشد
و باید کنار آمد با نبودنت،
با نخواستنت ...

فقط یک چیز را به من بگو
به آن دلی که روزی عاشق من بود
چه گفتی که قید آنهمه علاقه و خاطره را زد؟

مرد چیست؟؟

مرد چیست؟؟
موجود بد شانسی که موقع تولدش میگن: حال مادرش چطوره؟؟
موقع عروسیش میگن : چه عروس خوشگلی!!
موقع مرگش میگن: بیچاره زن و بچش!!
ولی بعد از مرگش هر خطایی از بچه هایش سر بزند میگن:
تو روح پدرش با این بچه تربیت کردنش!!!!!

آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود.

آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود.
وقتى نماینده اى هنگام سخنرانى اش با حالت تحقیرآمیز به او گفت "فراموش نکن پسر کفاشى"
جواب داد:
"چه یادآورى خوبى! من زندگى و جایگاهم را مدیون زحمات پدرم هستم"

« دوستی » را برگزیده‌ام ،

من
از میان واژه‌های زلال
« دوستی » را برگزیده‌ام ،
آن‌جا که
برف‌های تنهایی
آب می‌شوند
در صدای تابستانی یک دوست . . .