یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آمد بهار جانان

ابرهای دلگیر
می باراندم
به انبوه کلمات سردرگم
می چکاندم
بر سطر شکسته طوفان زده
کنار تک برگ پاییزی
که قصدش
سقوط از بلندترین درخت
سرانگشتان زردش را می گیرم

بمان
به هم قول دادیم بهار که نوشته شد
شانه کنیم گیسوان گندم زاران را
که در رویای دانه هایند
آزاد کنیم کبوتران سفید را
که هنوز سر از تخم بیرون نیاورده اند

چشم در راه فصل های غزلخوان
رقصنده در باران
می شمارد
ضربان قلب دانه های زیر سطر زمستان را
نود
هشتاد ونه
هشتاد و هشت

آمد بهار جانان

منیژه سفیدبری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد