من نشانی از تو ندارم.. اما نشانیم را برای تو مینویسم.. در عصر های انتظار به حوالی بی کسی ام قدم بگذار خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه های تنهایی شو .. سپس در کلبه را باز کن .. مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق اشک پشت دیوار ها نشسته ام........
آفتاب را پشت دروازه ی شب منتظر نشانده ام و طلوع را به دیداری عاشقانه دعوت کرده ام امشب چقدر ستاره می پاشد بر آسمان دلم و صبح که بیاید حتما تو در آغوش منی!