یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گفته بودی که چرا بی خبر از حال توام

گفته بودی که چرا بی خبر از حال توام
کمتر ازهیچم وچون سایه به دنبال توام

سالها در پیِ هم رفت و‌درین خطه هنوز
عاشق بی بَدلِ چشم و لب و خال توام

پشت دیوار ارم در پسِ پَرچین خیال
همچنان منتظرِ وعده یِ امسال توام

نه که در طینت من قصدِ فریب تو نبود
گاهی از اوج هـوس در پیِ اغفال توام

به همان جامه‌ی تنگی که تو را کرده بغل
خیره بر پیرهن و نخ به نخِ شال توام

هر زمانی که کنم عکس تو را غرقِ نگاه
دل خوش از آن همه زیباییِ تمثال توام


مگریز از منِ سرما زده بانو عسلم
بِگُشا‌ هُرم بغل را که خودم مال توام

علی قیصری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد