یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پروانه ها را

پروانه ها را
دلتنگ بهار می کرد
ابر ها را بیقرار بارش
پاییز را شرمسار حضور
و مرا
از همیشه دلباخته تر
وقتی برای رقص شرقی اش
دامن گلدار می پوشید ...



((محمد شیرین زاده))

وقـتی همگان رفتند، مائیم که می نالئیم

وقـتی همگان رفتند، مائیم که می نالئیم
از دوری آن یارم ، بی طاقت و بی هالئیم

از شوکت و از رفعت از هیبت و از طلعت
از یاد تو در یادم افتاده در این گالئیم

بعد از تو دلم جانا غمگین و پریشان است
از طلعت روی تو در قیل و در این غالئیم

پایان شده این شادی ای وای ز داغ تو
از داغ غمت ای جان زاریم و در این حالئیم

این دل که شد مشکل افتاد چو سر بر گٍل
از عشق تو ای جانان افتاده در این چالئیم

چون داغ دل افروزی از عشق تو می سوزیم
یارب تو نگر ما را تنها و دگر زالئیم

من می بزم از می سقا تو نگر سرباز
مست گشته دگر از او افتاده در این جالئیم

علیرضا چریکی

بهار


                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد

اذهان به سمتم هجوم

اذهان به سمتم هجوم
منجر به هبوطِ من
مهموم و شوریده
به ره
رهِ بقا می‌روم
بقا برای فهمیدن
نه برای فهمیده شدن
بقا برای جنگیدن
نه با دیگران
با افکار خود
همان جسم بی روح
ساختهِ ذهنِ فرسودهِ خود
به ره بقا می‌روم
رهی دروغین
رهی اندوهگین
بی جسم
بی سخن
بی آوازه
تنها
و
تنها
و
تنها
می‌روم
که من ، من را بفهمد

مسلم دریس مفرد

به خواب می‌روند کنارِ تو

به خواب می‌روند کنارِ تو
بهانه‌های بی‌کسی
به چشمِ بازِ صبح قسم
تو بهترین، همه کسی


ناهید ساداتی

خدایاخسته ام گم کرده راهم

خدایاخسته ام گم کرده راهم
خدایا یوسفم در قعر چاهم
نگر من صبر ایوب را ندارم
تو تعجیلی بکن بهر نجاتم
بیابانی اسیرم من که هیچ ره
به مصری نیست یا که آن کنعانم
عبور کاروانی سوی من نیست
من از تاریکی چاه می هراسم
لبانم خشک بهرِ قطره آبیست
که شور آبی ست اینجا تشنه آبم

خدایا زودتر برس به دادم
همی جویم به توآب حیاتم
اگر ریسمان تو ناید به سویم
دگر ازکه بجویم من رهایم
مرا تاجان رمق،اندک بمانده
نجاتم ده که امید ازتودارم
بکِش بالا مرا از چاه تاریک
عزیزم کن ،گره بگشا به کارم

مریم عادلی

عاشقی با معرفت دیدم تو را

عاشقی با معرفت دیدم تو را
در خیالم عاقبت دیدم تو را

چون که با احساس بودی در دلم
از خدایم موهبت دیدم تو را

من‌ گلی پژمرده بودم در بهار
آمدی من عافیت دیدم تو را

دست در دستت شکوفا شد دلم
خنده بر لب مرهمت دیدم تو را

شکر می گویم که اکنون با منی
عاشقی با معرفت دیدم تو را


راضیه بهلولیان