یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بهار آمده شاپرک‌ها پیله باز کنید

بهار آمده
شاپرک‌ها پیله باز کنید
درختان حنا ببندید
چلچله‌ها به خانه برگردید
بنفشه‌ها پیراهن مخملی‌تان را بپوشید
عاشقی
رستاخیز به پا کرده
نسیم برای ماهی‌های حوض
رمان عاشقانه می خواند
دهان کوچه از بوی قرار
طعم شراب گرفته‌
پرده‌ها را کنار بزنید
پنجره‌ها را باز کنید
می خواهم عطر ابریشمین شبنم
خیس کند احساس اتاق را
می خواهم با موسیقی آفتاب
روی بال پروانه‌ها شعر بنویسم
چقدر خوب است
سال نو را روی زانوی تو
تحویل گرفتن
و در تاکستان آغوش تو
عید را مست شدن
که نفس‌های تو بهار من است


مرضیه شهرزاد

وای چه نوای خوشی ، چه آهنگی

وای چه نوای خوشی ، چه آهنگی
صدای شرشر آب از ناودان
که عاشقانه جوی آب را می بوسد
صدای تابش ماه
به هنگام دست دادن به تاریکی شب
صدای طلوع خورشید
که به مردمان روز خوش آمد می گوید
صدای باز شدن شکوفه به هنگام سحر
صدای عطر افشانی گل
و در آخر
صدای خنده باد
و کف زدن دانه های باران
که بر روی شیروانی خانه می کوبند


دکتر محمد گروکان

از بام و زمین سوسن و نرگس روئیده

از بام و زمین سوسن و نرگس روئیده
از شاخه شمشاد پریوش دمیده
از رود خروشان ز سر چشمه عنقا
دُردانه دُرها به ساحل رسیده
قمری وقناری وزغن بر سر هر شاخ
آوازه نوروز کهن به هر باغ کشیده
عشاق سرگشته دفتر تاریخ ز سر شوق
در باغ و چمن الحان مسیحا بشنیده
بر فرش زمین هیبت اعصار چکیده
گویا به سر باغ جلوه بهار بدیده
از قامت سرو تا چمن پای چناران
شادی و فجاهت بر دشت آفریده
هیهات که آهی ز سر طبع مناعت
از جام دناعت جرعه هرگز نچشیده

عبدالمجید پرهیز کار

سال نو آمد و فصل بی مهری زمستان هم گذشت

سال نو شد و روز نو روزی رسید
همین بخت بیدار دیر روزی رسید
سبز جهانم گشت و صحرای دلنشین
وقت بهار صبح امید به پیروزی رسید


حاتم محمدی

به شکوه نایاب امیدم

به شکوه نایاب امیدم
از سهم خویش بُریدم
از زِهدان هیچ ناکجا پهنه دیدار،برهنه دویدم
از تنهایی تو،به تنهایی جانانِ خویشم رسیدم
از خنده چشم خفته تو،بیداری اشک را دیدم.
امید به پرتو خورشیدم
خسته از کامیابی دردم
به این دو روز بالیده دنیا،چشم خود می بندم؛
به پرواز اینجا در قفس،چگونه با گریه بخندم؟
از این درون ریزی دریغ،که گرفتار چند و چونم.

بابک رضایی آسیابر

سوختن و ساختن

سوختن و ساختن
چاره ایی نیست
بسوزی از نداشتنش
و بسازی با رویاش
با خاطراتش
با عکسش
با لحظاتی که باهاش بودی
بسازی با بغض
بسازی با هق هق گریه
بسازی با آه
بسازی با نبودش
بسوزی با رویاهایی که ساختمی با او و نشد

سید حسین مبارکی