یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

می پودم در تار ِ تو

نشسته ام

که سر در گمی کنی در شانه هایم

از علی الطلوع چشم های تو تا صلاة ِ ظهر

از آن بگویم که تمام گنبدها از دهان من پر شود

گم کنم سرم را لای سینه هایت ...

مزه بریزم که خنده بگیری ... آرام بگیری

که آغوش بگیرم

با رام ِ پنجه های تو از بازوان من ...

تور شدن به هردویمان می آید

می پودم در تار ِ تو

آنقدر که اشک هایم را هم از گونه های تو پاک کنم.

 

شعر از: میلاد آهنگربهان

مرا ببخش

مرا ببخش

که پنداشتم

شادی پرواز پرستو‌ها

از شوق حضور تو‌ست

آنها بهار را

با تو اشتباه می‌گیرند

آخر کوچک‌اند

کوچکم.

 

از: کیکاووس یاکیده