یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

برایم مرا ببوس

برایم مرا ببوس
و لباسِ گرم بفرست
می گویند
زمستانِ سختی در پیش است


ناهید عرجونی

مرا به دریا بیاندازید

مرا به دریا بیاندازید
می خواهم با ماهی سیاه کوچکی
که توی کودکی ام بود
حرف بزنم

ناهید_عرجونی

پیراهن‌ ات را در آغوش گرفته‌ ام

پیراهن‌ ات را در آغوش گرفته‌ ام
این پرچم سفید من است
در برابر
جنگ‌ های نابرابر دنیا!


"ناهید عرجونی"

به دست هایم شک نکن

به دست هایم شک نکن

به عاشقانه هایی که کشیده ام روی پوست تن ات

و به حرف هایی که

هر از چند گاهی نمی زنم!

 

من اینجا یک فنجان نیم خورده دارم

یک صندلی کنار بی حوصله گی هایم

و صداهای زندانی که گاه گاه سر می کشند

از استخوانهایم

از موهایم

سینه ام

و ریز ریز می شوند روی پیراهن غروب

...

 

"ناهید عرجونی"

یک تار از موهایم را بردار با خودت ببر

یک تار از موهایم را بردار
با خودت ببر
به هر شهر که می رسی
دری باز می شود به رویت
با هر کس حرف می زنی
روسری‌ام تاب می خورد
هر زنی که عاشقت بشود
گونه های من گل می اندازد
و منتشر می شوم
توی تمام ایستگاه های جهان!

 

"ناهید عرجونی