یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

درخیال تو غمی بود که نالانم کرد

درخیال تو غمی بود  که نالانم  کرد
نم نم  اشک سرا،زیر شد،و گریانم کرد

قصه ی غصه برآشفت خیالات مرا
شرح رنجی که کشیدم یَل دورانم کرد

درد دلدادگی ات ریشه دواند ست به دل
غم  عاشق کشی ات   سخت  پریشانم  کرد

سوختم از غمت ای  سوته دل و دم  نزدم
آتش عشق در این غمکده   ویرانم کرد

غرق دریای مصیبت شده کشتی نجات
اینچنین موج بلا طعمه ی طوفانم  کرد

دام انداخته ای تا که مرا بند کشی
تور چشمان سیاه تو به زندانم کرد

بیت ییت غزلم مشک فشان ست هنوز
رنج شاعر شدنم  مست وغزلخوانم کرد


رقیه فرهادپور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد