یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من به دوعالم از دلم، پیش خود ازنهان روم

من به دوعالم از دلم، پیش خود ازنهان روم
گرنتوان چنین که من هر که کند نشان روم

دور بر این دراز غم گشته جهان چو نارِ تن
پابه قدم چنان که من بی قدم از جهان روم

برسر دین و درس من حاکم و حکم شرع تن
می زند این به سر که من هرچه دهد بیان روم


می روم از روای تو هر چه بر ان سرای تو
چون روداین فراغ من هرچه فروغِ سان روم

ای همه سر بیان من ، من به سر از بیان تن
بی تن از این میان تن،کی بتوان جنان روم

درد من از جنان تو ، درد تو بر گمان من
من چه کنم که جان وتن درپی این گمان روم

کی شود اخرت تو را بنگرم عاقبت تورا
گرتوخود ان خدا کنی من زخدا خود آن روم

بی تو نمی شود مگر ذات نهان، روان مرا
باتو نمی شود چرا بادل و جان به جان روم

گرتو خدای خود شوی من به خدای خود روم
گرتو خدای من شوی ، کی به خدا توان روم

ای بشر از قیاس من پیش خود از چرا چه من
هرچه من از تو غافلم روی به عرشیان روم


روح اله سلیمی ناحیه