یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

رخ را نمایان کن کمی ، بیرون از پستو بیا

رخ را نمایان کن کمی ، بیرون از پستو بیا
ای آفتاب حُسن ِ من ، با شانه بر گیسو بیا

بنشین کمی بی فاصله شانه به شانه رخ به رخ
بر من نگاهی کن وَ با طاق کمان ابرو بیا

نور حضور تو مرا گویی از عالم بر کَنَد
گشتم پریشان ِتو و چشمی که شد جادو ، بیا


بیمار بوی موی تو آشفته حالم از درون
بهر شفای زخم دل با کیسه ی دارو بیا

دست دلت افتاده بر این شانه های زخمی ام
محتاج آغوشت شدم یک لحظه بر پهلو بیا

خدیجه محمودی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد