یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

با جهان در جنگ باشم بهتر است

با جهان در جنگ باشم بهتر است
اندکی دل‌سنگ باشم بهتر است

در دلم دیگر صداقت نیست نه
گر پر از نیرنگ باشم بهتر است

سبز یعنی عشق و آرامش، ولی
من اگر بد رنگ باشم بهتر است


هر که باهوش است لعنت می‌شود
تا قیامت مَنگ باشم بهتر است

شخصیت را زیر پا له می‌کنم
مایه‌ی صد ننگ باشم بهتر است

شهر ما عاقل نمی‌خواهد رفیق
بی گمان الدنگ باشم بهتر است


مهدی ملکی الف

برگرد که آرامشِ این دل باشی

برگرد که آرامشِ این دل باشی
ای کاش چراغِ کل محفل باشی

ای عشق! تو را سهم خودم می‌دانم
حتی تو اگر یک متاهل باشی


مهدی ملکی الف

دریاب مرا که بی تو قلبم خون است

دریاب مرا که بی تو قلبم خون است
این مرد همیشه بدتر از مجنون است

ای وای که بی تو شاعرت می‌میرد
از داغ تو هر شب غزلم محزون است

مهدی ملکی الف

این لحظه‌ها دیوانه‌ام, لعنت به این تقدیر

این لحظه‌ها دیوانه‌ام, لعنت به این تقدیر
تا کی چنین ویرانه‌ام؟ لعنت به این تقدیر

دنیا برایم اندکی پر نور و زیبا نیست
تاریک شد کاشانه‌ام, لعنت به این تقدیر

کِی می‌رسد تا مست باشد قلب پر دردم
در حسرت میخانه‌ام, لعنت به این تقدیر

پر مهر بودم با تمامِ شهر, اما حیف
من شمعِ بی پروانه‌ام, لعنت به این تقدیر

دیگر نمی‌خواهم کسی دلدار من باشد
من با جهان بیگانه‌ام, لعنت به این تقدیر


مهدی ملکی الف

برگرد که عطر گیسوانت ناب است

برگرد که عطر گیسوانت ناب است
بعد از تو همیشه قلب من بی تاب است

پایان بده انتظارِ این شاعر را
ای ماه! بیا که چشم من بی خواب است

مهدی ملکی الف

رفته‌ای تا روز و شب پر درد باشد قلب من

رفته‌ای تا روز و شب پر درد باشد قلب من
بی حضورت در فضایی سرد باشد قلب من

شاعرت را زنده کن با عطر عشقت ای عزیز
از نفس‌هایت نباید طرد باشد قلب من


باز هم پاییز می‌خواهی چرا در زندگی؟
تا به کی در فصل‌های زرد باشد قلب من

از چه رو در ذهن من کمرنگ می‌خواهی شوی
ماه من! کاری نکن نامرد باشد قلب من


یادِ چشمانت پیاپی بی قرارم می‌کند
رفته‌ای تا روز و شب پر درد باشد قلب من

مهدی ملکی الف

بدجور مستم می‌کند چشمانِ گیرایت

بدجور مستم می‌کند چشمانِ گیرایت
دیوانه می‌خواهد مرا رخسارِ زیبایت

عاشق‌ترین شاعر شدم با چشمِ خوش رنگت
پیوسته غرقم می‌کند امواجِ دریایت

پر شور کردی زندگی را بس که زیبایی
هر شب غزل خوان می‌شوم با لمس رویایت

باید که زیباتر بسازی لحظه‌هایم را
دائم مرا دیوانه کن با عطر موهایت

شیدایی‌ام را بی نهایت کرده‌ای امشب
شاید که می‌خواهی بمیرم در تماشایت


مهدی ملکی الف

من ماندم و لحظه‌های بارانی عشق

من ماندم و لحظه‌های بارانی عشق
آرام نشد شاعر طوفانی عشق

از بس که تو را سروده‌ام در شعرم
لبریز توام وقت غزل خوانی عشق


مهدی ملکی الف