یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دستم به تمنای تو ای ماه فراز است

دستم به تمنای تو ای ماه فراز است
دیدار رخت نیمه شبی هم چه نیاز است

گر صبح طلوع کرد و برفتی پس آن ابر
با ریزش دیده سر این قصه دراز است

چون مغرب هر روز شوم چشم به راهت
از سوی مناره بنوازند بیا وقت نماز است


افروز ابراهیمی افرا

پشت این پنجره ها

پشت این پنجره ها
من و دلتنگی شب های فراق

پشت این پنجره انگار کسی می آید
قاصدک یا که نسیمی ز شمیم
خوش زیبای نگار

پشت این پنجره
بر شیشه زده نم نم باران بهار


افروز ابراهیمی افرا

مرا از پاره ای آتش مترسان

مرا از پاره ای آتش مترسان
که در سینه فروزد لیک آسان

ز قلب اخگرم یک جرعه ی تلخ
ورای زهر عشق خود بنوشان

هلاهل کی بود درمان دردی
چو هر دم می زند بر زخم جوشان

به جنگ نا برابر کی فتا دند ؟
از آن روزی که خدعه شد فراوان

گشودند پر به سویت طفلکانی
چو غزه خاک خون گشت و هراسان

بخوان امن یجیب المضطر از سوئ
کدامین دل کند طاقت بدین سان

الا یا ایها الساقی ، ابالفضل
به ذکر العطش برگرد به میدان

حسین تنها نباشد همچو مهدی
که زانوی غمش در کتف و دستان

کنون پیکار حیله در مصاف است
غلاف ذوالفقار بیرون کن از آن

به رمز فاتح خیبر به پا خیز
علی گویان علی جانم علی جان

خزان گردیده پائیز غم انگیز
نحوست آمده بر مهر و آبان

لباس مرگ پوشند زیر آوار
درون گور جمعند بی گناهان


افروز ابراهیمی

پائیز ....!

پائیز ....!
بذرهایی که
اینک خرمن کوب ها را
به تکاپو
در گندم زارها
وا می دارد


افروز ابراهیمی