ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دوست من
قامت این شهر ،
این عصر و جهان
از بی مهری ما خمیده گشته،
چشمانش بی فروغ،
ستاره ایست که به زیر افتاده
نه کشد آهی، نه می کند شکایتی
خانه اش
در همین نزدیکی هاست
میدانی
در این شهر خمیده
نه می شنوی آوازی
نه گلستانی
نه درختی
که در برگ و برش
شانه بسر لانه کند
نه سنگ فرشی
که بجوید پایت
نه رهگذری که
ز احوالت پرسد
نه وجودی که
مویه کند
نه نگاری که
ز سر عشق
به سراغت آید
نه معشوقی که
دست به بی وفائی ببرد
همه جیز غرق سکون است
سیاه چاله ای که
می بلعد همه چیز
من و تو در این شهر غریب
می بُریم
از همه کس
از همه چیز
کسی چه می داند
شاید،
در آنطرف این شهره خمیده
دهکده ای باشد
با اهالی عاشق
که بی نیازند
از همه کس از همه چیز
دکتر محمد گروکان
سنگ که می شوم
چشمانم بهتر می بیند
دوست دارم در دست کودکی باشم بازیگوش
دوست دارم سنگ باشم
اما شکستن را دوست ندارم
این روزها بین داشتن ها و نداشتن ها سردرگمم
(یوسف پوررضا)
چه اشک ها، که بر رخم، رسوب شد، ندیدیام
و آفتاب عمر من، غروب شد، ندیدیام
صراط مستقیم را، هزار بار رفتم و
گم شدم و شمال ما جنوب شد، ندیدیام
بس که به دفتر دلم خاطر غیر خط زدم
خیال من اسیر رفت و روب شد، ندیدیام
به سان قطره گشتم و، به رود و بحر گم شدم
و هیزمی که آتش قلوب شد ندیدی ام
علاج حال خسته ام، طبیب، روی چون تو کرد
و باهمه که دیدنت وجوب شد، ندیدیام
چو موریانه یاد تو، خورَد خطوط ریشه ام
و قامتم نگر چگونه چوب شد، ندیدی ام
حال که عمر من همه، رفت و عجوز گشته ام
خوب که فکر میکنم، چه خوب شد ندیدیام
محمود گوهردهی بهروز
روم به کوی خرابات که شاید عشق تو باز یابم
نگاهی به روی ماهت اندازم وخود را نیاز یابم
ببویم ازگل وگیاه و مریم و عطر گل های یاس
بشادی پردازم وچو پروانه آغوش توراباز یابم
گناهیکه شیرین هست وبجان ودلم خریده ام
به اوج اعلا ببرم تورا هم بجان ودلم بساز یابم
سروده ام که بتازی چو اسب سفید در آرزوها
اگرمال من هم نباشی توراهمیشه درنماز یابم
بروح خود قسم که همواره در پیش تو هستم
بخوابم سری بزن که هرشبم را هم به جازیابم
رفیق پاک توگشتم و در طریقت راه تو هستم
جهان رابزیرپای تو میریزم که دلم را بناز یابم
گرم تو غایبی و غرق غرور گشته ای و به فخر
من این فخر توراهم به چشم خود درفراز یابم
چگونه آتشیست آتش عشق که خانمان سوزد
بعشق از درون خیزد و شعله هایش طراز یابم
غرور خود شکن که تازه تر هم شوی برنگ بهار
تمام گل های بهاری را منهم به رنگ تو باز یابم
بشاعری خبردهیدکه وصف سپیده گوید و بس
برای جعفری هم نکته های عاشقی را مجازیابم
علی جعفری
تو زندگی
یا گوگل باش
یا گاگول.
گوگل که باشی
همه نیازت دارن.
اما گاگول که باشی
هیشکی کارِت نداره.
حالا دیگه خود دانی
یا گوگلِ گاگول.
یا گاگولِ گوگل
عبدالمجید حیاتی
درهوای ابری
بی چترنیابیرون
از ترس خیس کردنهای اجباری
شاید نبارم
بدون چتر هستی
دست بردار نیا پیشم
ندارم با تو کاری
رهایم کن
عزم کردی بیایی زیر باران
چتر بردار بیا پیشم
تا ببارم بهاری
نکن کاری سپید ابر آسمان
گردد فراری
خشکسالی فراوان است
یوسف در مصر نزدیک کنعان است
باید برگندم ببارم
یعقوب نبی ، گندم، خواهان است
خشکسالی بلای جان گندم
برای نان انسان
کشاورز میکارد گندم را
خدا با مرد ایمان است
گندم خواستندمردم
برادرهای یوسف هم
گرگی که یوسف را
پاره کرد و درچاه انداخت
گندم خواست
تا دست بردارد ز گوشتخواری
یوسف هم گندم کاشت
چون گندم کاشت در مصر
گندم فراوان است
ببارم بهاری
نامم باران است
برای رویش گندم اجباری
چتر بردار خیسیت را باید نبینم
وجدان باران درد میگیرد
ببیند عابری بیچتر
نیا ،بی چتر بیرون
تا نبارم
خشکسالی بلای جان گندم
خدای باران با کشاورز است
برای رزق
خدا با مردم ایران
خشکسالی بلای جان ایران است
ابراهیم خلیلیان