ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
با جدا کردن تو از من
نمیدانم در کدام جنگ،
چه کسی پیروز شده است.
کشیدن ضامن نارنجک_
نابودی،
در پس آیندهای روشن.
شیما اسلام پناه
بر دوش گذشتم و روز بدیدم،هیچ ندیدم جز تورا
زین دل و زان دل نغمه ها شنیدم،هیچ ندیدم جز تورا
اختران بر کول ببستم وز همه دریا گذشتم
هر مه و آفتاب بُریدم هیچ ندیدم جز تورا
تو چو کعبه های قبلهام،تو چو یکتای هزارم
گر از دست تو امروز به ساغر بچشیدم،هیچ ندیدم جز تورا
جمله از هر نزار و پُر کرانه و فسانه سر کشیدم
چون تورا ندیدم همه مِه ببسته دیدم،هیچ ندیدم جز تورا
کسمه های تو ببافم،بشکستی،می بریزم به سرابی
که کنون همه عقلم را جریدم،هیچ ندیدم جز تورا
تو بیا که چراغ راهم و گر آن مهر صحابم
همه همهمه تو باشی که چو فغانه پریدم،هیچ ندیدم جز تورا
تو گر از روی عشقم به فراری وگرم باور مداری
تو اگر روزی نیایی هیچ ندیدم،هیچ ندیدم جز تورا
فرهان منظری
عشق می جوشد چو آتش در دلِ آرام من
من هم مثه تو باخزان نو بهاری داشتم
خون دل را مدفون کردم درشب سیه تارخود
درعالم والا بین خوبان تو خود شناسی داشتم
گربدانی قلبِ خوبان بهاریست در قلب خویش
با نغمه اشعار خود خاطرات قدر شناسی داشتم
امشب از لطف به دلداری ما زودی بیا
خوش قدم باشی بجا با تو گوهر شناسی داشتم
منوچهر فتیان پور
آمد بهار عید و دل از غم رها شده جان از کرشمههای امید آشنا شده
برخیز و جام شادی و عشرت به کف بگیر کاین روزگار هجر، دگر برملا شده
دل را ز قید غصه و اندوه، وارهان هنگام وصل و عشرت و شادی به پا شده
هر دم ز بوی گلشن فردوس میرسد عالم ز عطرِ مغفرت حق، صفا شده
روشن شده است دیده ی جان از فروغ حق اینک دلم به نور خداوند، جلا شده
شد موسم رهایی و بخشش ز سوی دوست دل از تمام تیرگیها، جدا شده
در این بهار رحمت و لطف و کرامتت نوید فطر به امید وصال تو، فدا شده
سمیه بنائیان دستجردی
بهار چه زیبا بود
با هر بار تمام شدنش
به بهاری دیگر میرسید
تکرار غروب هایی
که با طلوع ماه
می درخشید
منتظر آمدن نوای عشق
در یک احساس شیرین
پشت پنجره ای
که باران سر سره
بازی می کرد
ما را تماشا
باران بهار بیا
سالروز بهترین روز
روزی که پی در پی
با هر بار قدم زنان به دنبالت
و نگاه عاشقانه آن تصویر کوچک
و بعد آن......
عشق
در زیبایی
تمام
ملیحه ایرانلو
ای بلبـلان خـوش آواز شـهـر عـشـق
گلزار بی حضور تـان مـصـفـا نمیشود
دریــا دریـغ کـرد زمـانـی ز تشـنگان
این است که هیچ گاه گوارا نمیشود
ما کوردلیم و عـقـب مانده ذهـنمان
دنیا بـرای مـثل شـمـا جـا نمیشود
این رخت سبـز به هر تـن نمی رود
بخت سپید و سرخ که باما نمیشود
لوحی که با قـلـمِ حـق نوشته شـد
برخـاک پرستـان که اعـطا نمیشود
گر عشق و شور بـود معیار مـعرفت
معیار فوق بی وجودتان معنا نمیشود
در حـسـرت رسیدنِ بـر مـنـزل شمـا
این آرزو بی دعـایـتـان امـضـا نمیشود
سید محسن نصرالهی