ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
چنان درگیر تو ام که
این روز ها
همه را با نام
تو
صدا می زنم
امیر نقدی لنگرودی
من اگر میدانستم دنیا اینقدر شلوغ است؛
نمیآمدم!
صبر میکردم بعدها...
آخر اینهمه راه آمدم،
دلم میخواست تنها تو را ببینم.
دلم میخواست؛
تو را "تنها" ببینم..!
عباس_معروفی
چگونه می توانم روحم را در خودم نگه دارم
تا روح تو را لمس نکند
چگونه می توانم آن را چنان بالا بکشم
دور از تو ، تا چیزهای دیگر
می خواهم پناهش دهم
میان اشیای گمشدۀ دور
در جاهای تاریک و خاموش
تا به پژواک اعماق تو نلرزد
حالا هر چیزی که ما را لمس می کند ، تو را و مرا
مثل آرشۀ ویولنی با هم می گیردمان
و از دو زه جدا افتاده
یک صدا بیرون می آورد
از دل کدام ساز منتشر می شویم
و کدام نوازنده ، ما را در دستهایش گرفته است
آه ، شیرین ترین آواز
« شاعر : راینر ماریا ریلکه »