ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دوست داشتن
فقط تو را می خواهدُ بس
توئی که با تو شهر دلم
پر از جمعیت عشق می شود
پرویز صادقی
فقط تو را می خواهدُ بس
توئی که با تو شهر دلم
پر از جمعیت عشق می شود
پرویز صادقی
بعد از تو من چگونه ام ؟
رودی بی کرانه
که با رؤیای دریا
به کام آفتاب می رود
پرویز صادقی
بهشتِ شعرُ شاعری ست
لبخندت
که به عشق می ماند
در چشم خیال من
تو همیشه حاضری
رؤیائی برای تمام زندگی
پرویز صادقی
تو
روح مرا از گوشه نشینی
به تماشای زندگی می بری
تو را چگونه بخواهم
که تمامِ تو در من جا شود ؟!
که بی تو من
باغِ گل های مرده ام
پرویز صادقی
این شعر نیست
هر واژه اش یک بوسه است
از ستایشگرِ ناشناسِ تو
برای تو، آشناترینِ من
وقتی بر زانوی خیالم نشسته ای
و من با تو از عشق حرف می زنم
پرویز صادقی
از دلم
صدای باران می آید
چیزی در من
تو را گریه می کند
چشم های همیشهٔ عشق !
پرویز صادقی
وقتی عشق
دلش برایت ضعف می رود
ماه با دیدنت
غش می کند
و در بوی خوشت
خارها گل می کنند
چگونه می شود
عاشقت نشد
عاشقت نماند
و عاشقت نمرد ؟!
پرویز صادقی