یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

عشق که دلش می گیرد

عشق که دلش می گیرد

تنها زبان شرح آن

گریهٔ باران ستُ بس

پرویز صادقی

مثل ارکیده ای سپید در تاریکی

مثل ارکیده ای سپید در تاریکی

که در رایحه اش پنهان ست

تو در من می بوئی

با قدرتی که آفتاب بهاری

شکوفه ها را

به درختان افسرده بر می گرداند

پرویز صادقی

آنقدر دوستت دارم

آنقدر دوستت دارم

که برای حمل تمام عشق من به تو

قلب آسمان هم چه قدر کوچک ست !

پرویز صادقی

می گویند چراغی که به خانه رواست

می گویند

چراغی که به خانه رواست

به مسجد حرام ست

و من درین عشقِ تنها

به تو می اندیشم


پرویز صادقی

غبار زمان گرفته پنجره ام

غبار زمان گرفته پنجره ام

همه چیز

شکل خود را از دست می دهد

انگار که از بودن خسته اند

و فقط تصویر تو در چشم هایم

به یادم می آورد که زنده ام

چقدر ساکت ست فریاد آرزو !

برای تمام آنچه نبود

در فصل باران دلتنگی

پرویز صادقی

هر شب من های بی تو را

هر شب

من های بی تو را

در دلم دفن می کنم

این بهشت مردگان عشق !

پرویز صادقی

شبیه برگ های خستهٔ پائیزی

شبیه برگ های خستهٔ پائیزی

احساسات

از دست هایم به زمین می ریزند

و من توان نجاتشان را ندارم

تنها سکوتشان را می نویسم

برای پروانه هائی

که گل هاشان رفته اند

پرویز صادقی

دستت را به من بده

دستت را به من بده

دنیا هم برود پیِ کارش

پرویز صادقی