ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
عاشق
دختر بچه ایست
که کفش های پاشنه بلند مادر را
پوشیده
هیجان دارد
ولی زمین خوردنش حتمی ست
وقتی دنبال آرزوهات میری
مدام به کوله پشتیت نگاه بنداز
که مبادا سوراخ باشه
و چیزایی که امروزداری دوباره بشه
آرزوی فردات !!
سلام خستگیام!
سلام ای نفسِ هرز رفته در فریاد
سلام ای جگر زخم دیده از یاران!
به آفتابِ لبِ بام
بهجز سلام چه باید گفت
و این دریچه که رو دست خورده از باران؟
نه حَق حَقی که گلو را بدان بیاویزم
نه هِق هِقی حتّی.
کلید، خستهتر از قفل است
و قفل، بستهتر از دستهایِ بسیاران.
نه پلک را سفری میبَرند رؤیاها
نه شانه را خبری میدهند بیداران.
اگرچه باز دلم دست بر نمیدارد
از آب دادنِ گلدان
و دستمال کشیدن به شیشههای کثیف؛
ز سختجانیِ این مُردگان دلم خون است
برای خستگیام انفجار میخواهم
سلام بمباران!
سیدعلی میرافضلی
دلبرا یک بوسه دادی اینقدر نازت ز چیست
گر پشیمان گشتهای بگذار در جایش نهم
صائب_تبریزی
این روزها
اینگونه ام ،ببین:
دستم، چه کند پیش می رود،انگار
هر شعر باکره ای را سروده ام
پایم چه خسته می کشدم ،گوئی
کت بسته ا زخَم هر راه رفته ام
تا زیر هرکجا
حتی شنوده ام
هربار شیون تیر خلاص را
ای دوست
این روزها
با هرکه دوست می شوم احساس می کنم
آنقدر د وست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است
انبوه غم حریم و حرمت خود را
از دست داده است
دیریست هیچ کار ندارم
مانند یک وزیر
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کاره ای
من هیچ کاره ام : یعنی که شاعرم
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی
این روزها
اینگونه ام :
فرهاد واره ای که تیشه ی خود را
گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود آغاز انقراض سلسله ی مردان
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
برسنگ گور من بنویسید:
- یک جنگجو که نجنگید
اما ...، شکست خورد
* نصرت رحمانی*