یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

می‌توان با اخم تو یک جنگ را آغاز کرد

می‌توان با اخم تو یک جنگ را آغاز کرد
یا که عشقت را به نوعِ دیگری ابراز کرد

می‌توان فرهاد شد با تیشه‌ی شیرین عشق
بیستون را عاشقانه مظهر اعجاز کرد

در مسیر حافظ و سعدی به قدر یک قدم
می‌توان با شعر خود تا قله‌ها پرواز کرد

می‌شود در داستان لیلی و مجنون عشق
حق مجنون باشی و مانند لیلی ناز کرد

پیرو ستارخان باشی اگر با جان و دل
می‌توان تبریز شد از حاکمان اعراض کرد

یا شبیه عاشقان عصر دیجیتال و شعر
عاشقی را با دو برچسب و نشان ایجاز کرد


در نهایت می‌توان با اخم تو هرچند سخت
زندگی را با غم و شادیِ دل همساز کرد

حسن عباسی

این ساقه آشناست با زخم داس ها

این ساقه آشناست با زخم داس ها
خاکسترم عصاره ی شعری دوباره است
می روید از غبار تنم، برگ یاس ها
یک کهکشان طلوع، در غروب ستاره است.

در پیله ها تنم، محبوس درد و خون
فردا شکوفه  می دهد بخت درخت صبر
پروانه در تلاطم موجی است بی سکون
لبخندِ رنگیِ است، عتابِ سوادِ ابر


گرگان بادیه ها، هار می شوند
وقتی که یوسفی نفسش در شماره بود
یعقوب گریه ها چه غمبار می شوند
آن شب که ماه مان، تیره می شد وکبود

سرکش ترین عبورشان  آخر غبار شد
در رهگذارِ حافظه ی رنج بی شمار
در نخوت هزار جوخه دیو و دد
گل می دهد جوانه ی آخرین بهار

سید قاسم موسوی

السلام علیک یا صاحب الزمان


                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد

بی مایه ترین عاشق دیوانه تو بودی

بی مایه ترین عاشق دیوانه تو بودی
اندر کف نامحرم بدکار تو بودی
هر روز زما عشق طلب کرده و دیدار
شب در پی عیاشی اغیار تو بودی
در برق نگاه تو فقط حیله گری بود
روبه صفت و گرمی بازار تو بودی
مکاره بازار شلوغی تو در این شهر
افسونگر و جادوگر و طناز تو بودی
انگشت عسل گشت که جان گیری و افسوس

دندان زده انگشت ،و خونخوار تو بودی
رفت از تن ما رایحه عشق و محبت
آنکس بدنش عطر زصد یار تو بودی
بشکسته سبو، نیست دگر آب درونش
گر تشنه شدی علت این کار تو بودی
ما آب روانیم غم گندیدن مان نیست
گندیده‌‌ی این آب به مرداب تو بودی
دریا دل و چون کوه بجایم همیشه
صحرای نمک زار ،خس دیوار تو بودی
یک بادیه هستی و سراب است نگاهت
آن چرک نویس کف بازار تو بودی
هر روز به یک بازی از این درد دچاری
در دست طبیبان خطاکار تو بودی
شکر است،که این پرده‌ی اسرار دریده
مفعول خطا کار گنه کار تو بودی
زین پس به در خانه‌ی دلدار نشینیم
چون رهگذر کوچه و بازار تو بودی

عبدالرضا اربابی

بیابه مشهدالرضا

بیابه مشهدالرضا صفای عاشقانه بین طواف کن حریم عشق، بهشت را بهانه بین
بیا به مشهدالرضا بهشت کبریا ببین
به خاک بوسی درش کشیده آسمان جبین
بیابه مشهدالرضا که میزبانت او بود
عزیز قلب فاطمه او ضامن آهو بود
بیابه مشهدالرضا تو درد خویش چاره کن
دراین سرای رضوی خدای را نظاره کن
بیابه مشهدالرضا کریم و مقتدا رضاست شفای قلب عاشقان طبیب و هم دوا رضاست



بیا به کعبه دل‌ها صفای جانان بین
در این حریم شمیمی ز عطر قرآن بین
امام ضامن و ثامن رضا به حکم رضا
که مشهد از قدمش چون بهشت رضوان بین

محمدحسن مداحی

چشمان غرق نورت ، آسمانی ست

چشمان غرق نورت ، آسمانی ست
لبان نازت ، تن پوش شاپرک اناری
نقش و تندیس تن عریانت حنایی
سور و سازت همه خانگی
دل و روحت ابدی
خانه خیالم با توست
رویا یم پیش پای چشمان توست
با تو بودن نقطه پایان نیست
حیات تو بهشتی ست اگر
ناز و آوازت هم یکجا خدایست
تو حوری تو نوری تو خورشیدی
من اما آن مومیایی عشق تو
کوچک چو موم به دستت
چسبیده به پای زنبور کندوی عسل


حسین اصغرزاده سنگ سپید

مثل سهراب رفتم بقالی

مثل سهراب رفتم بقالی
پرسیدم
عشق خرواری جند؟
شعر انباری چند؟
گفت بردار ببر مجانی
چند خیابان زودتر
عشق مثقالی جان
شعر را حرفی اشک
به من دیوانه
سهل غالب کردند

سیدعلی موسوی