یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

این مرگ نیست،

این مرگ نیست،
نمردی
به حق قسم
ققنوس یاد تو به دل ها جوانه زد،
زان زخم دست تو تا هست،
می چکد...
خونی به خاک پاک،
کزان غنچه بشکفد

مرگ آن دشمن است،
که مرده است و
بی خبر...
در منجلاب پستی خود غرق می شود

این مرگ نیست،
نمردی
قسم به عشق
درج است نام تو
در قلب عاشقان
تا هست زندگی،
تا هست نام عشق


حسین جباری

ای عشق گفته اند که از راه میرسی،

ای عشق در بزن که دلم سخت بی نواست
جانم ز شدت فراق همی غرق در عزاست

ای عشق سال هاست که در انتظار تو،
مو کرده ام سپید و دلم بحر غصه هاست

ای عشق خصم غم به دلم چنگ میزند،
در غار کهف دل بنه پا، بین که ناله هاست

ای عشق گفته اند که از راه میرسی،
وقتی که عاشقان تو را ناله در هواست

ای عشق گر بیایی و  پرسان شوی ز من،
گر بشنوی ز خلق که: او مرده سال هاست ،

سر نه به روی سینه ی پیمان که بشنوی
کاین دل هنوز در تپش گل عذارهاست


حسین جباری

نگاهت نمی کنم،

نگاهت نمی کنم،
تا قلبم نلرزد...
اما خوب می دانم،
که خورشید هم،
از چشمان توست که،
اینچنین در آتش اشتیاق می سوزد...

حسین جباری