ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در لحظههای تزلزل و تنهایی
وقتی بیایی
دست من از وسعت بر میخیزد
و نگاهم
بی اندکی قناعت
"سلمان هراتی "
گاهی زود می رسم
مثل وقتی که به دنیا آمدم
گاهی اما خیلی دیر
مثل حالا که عاشق تو شدم در این سن و سال
من همیشه برای شادی ها دیر می رسم
و همیشه برای بیچارگی ها زود!
و آن وقت یا همه چیز به پایان رسیده است
و یا هیچ چیزی هنوز شروع نشده است
من در گامی از زندگی هستم
که بسیار زود است برای مردن
و بسیار دیر است برای عاشق شدن
من باز هم دیر کرده ام
مرا ببخش محبوب من
من بر لبه ی عشق هستم
"عزیز نسین"
نه به خاطر شعر
نه به خاطر جور دیگر زیستن
خانه ی من برای دونفر کوچک بود..
به همین خاطر تنها ماندم..
"رسول یونان"
آدم های کمی هستند که می دانند ،
تنهایی یک نفر حرمت دارد ...
همین طور بی هوا سرشان را پایین نمی اندازند
و بپرند وسط تنهایی آن فرد !
چون خوب می دانند که اگر آمدند ،
باید بمانند ؛
تا آخرش باید بمانند ؛
آنقدر که دیگر تنهایی وجود نداشته باشد ..
و گرنه مسافرها همیشه موقع خداحافظی ،
تنهایی را هزار برابر می کنند !