ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
چترها
عاشق ترین موجودات زمین اند
حاضرند خیس باران بشوند،
یا سقفی برای دیگران
اما نمی گذارند کسی
چشم های خیس آسمان را
تماشا کند...
علیرضا_اسفندیاری
من که هر چه حرف داشتم
شعر شد !
تو چه می گویی
که همه اش می شود سکوت . . .
علیرضا اسفندیاری
هر چه دورتر می شوی،
من
عاشق تر میشوم
و هر چه نزدیک تر می آیی
بی تاب تر می شوم،
گویی عاشق که باشی
دور یا نزدیک
فرقی ندارد
حتی اندک یاد تو
کافیست
برای بی تاب بودن...
علیرضا_اسفندیاری
شکلِ تنهاییِ هر کسی متفاوت است.
مثلا من فقط در تنهاییام تنها هستم.
اما خیلیها در کنارِ یکدیگر، تنهایی را حس میکنند!
اینها همان هایی هستند که وقتی هر روز خورشید طلوع میکند...
مرگ را به دوش میکشند!
و خودشان هم خبر ندارند که شب گذشته در آغوشِ کسی که دوستش ندارند، مردهاند...
بی آنکه صبح با بوسهای عاشقانه معجزهی خداوند را دیده باشند
که جانِ دوبارهای گرفتهاند...
علیرضا_اسفندیاری
همین که چمدانت را بر می داری،
همه می پرسند می خواهی کجا بروی !?
اما وقتی یک عمر تنهایی،
هیچ کس از تو نمی پرسد کجایی !
انگار همین چمدان لعنتی،
تمام ترس مردم از سفر است!
هیچ کس از تنهایی تو نمی ترسد .
"علیرضا اسفندیاری"
گیرم هر خاطرهای که
از من داری را فراموش کنی..
عکسهایم را بسوزانی..
یادگاریهایم را دور بریزی..
از شهر بروی..
با آغوشت میخواهی چه کنی ...
علیرضا اسفندیاری