ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
برگ هایم
خاطرات پیش پاافتاده ی پاییزند
و دیگر حتی کلاغی
برای روزهای پیری و کوری ام نمانده است
"لیلاکردبچه"
محاکمه کردن خود از محاکمه کردن دیگران خیلی مشکلتر است.
اگر توانستی در مورد خودت قضاوت درستی بکنی،
معلوم می شود یک فرزانه تمام عیاری
می تراوید آفتاب از بوته ها.
دیدمش در دشت های نم زده
مست اندوه تماشا،یار باد،
مویش افشان،گونه اش شبنم زده.
لاله ای دیدیم_لبخندی به دشت_
پرتویی در آب روشن ریخته.
او صدا را در شیار باد ریخت:
((جلوه اش با بوی خاک آمیخته))
رود تابان بود و او موج صدا:
((خیره شد چشمان ما در رود وهم))
پرده روشن بود ،او تاریک خواند:
((طرح ها در دست دارد دود وهم))
چشم من بر پیکرش افتاد،گفت:
((آفت پژمرده گی نزدیک او))
دشت:دریای تپش،آهنگ،نور.
سایه می زد خنده تاریک او
سهراب سپهری)
نگهبانی می دهد!
زانیار برور"