ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
کلاغ ها
از شهر گذشتند
وقتی
درسفره ی کسی
پنیری نمانده بود
ابوطالب احمدی
باز عاشورای دیگر در جهان بر پاشده
در میان غزّه شمر و حرمله پیدا شده
نی غلط گفتم که اینان بدتر از شمر و یزید
دستشان رنگین به خون طفل بی بابا شده
کشورِ غربی که او دم از تمدّن میزند
با جنایتکار صهیون هم دل و هم پا شده
تا که نسل مردمان غزّه از بُن برکَنَد
پا بنه برغزّه بنگر تا چه واویلا شده
صاحبان آنکه باشند ساکن آن سرزمین
یا به خون غلطیده یا آواره در صحرا شده
نه دگرنان است و آب و یا در آن درمانگهی
مانده اجسادی که در آوار ناپیدا شده
سازمانی از ملل داریم بر او مرگ باد
چونکه آن هم خادم و مزدور آمریکا شده
با تمام ظلم ظالم مردمان غزّه بین
در مصاف دشمنان چون کوه پا برجا شده
فتح آنان می رسد روزی که آن هم دور نیست
صبر و پیروزیّ آنان نزدحق امضاء شده
آنکه طعم تلخ سختی را چشیده ناصری
با تمام رنجها بار دگر آقا شده
علی نصرآبادی
بهار آمد
عجب بوی خوشی دارد
چه هوای مطبوعی
با هر قطره ی باران
سروری میبارد
به خانهی آوارم
پدیده ی رنگینکمان
و گل های شگفتانگیز
بهبود میبخشد
به این روح خسته ام
و صدای پرندگان
که آواز میخوانند
این باد سحر
چه زمزمه ای دارد ؟
که گوشم را نوازش میکند؟
گویا مژده ی یار میدهند ...
محسنه عزیز عرب
درخیال تو غمی بود که نالانم کرد
نم نم اشک سرا،زیر شد،و گریانم کرد
قصه ی غصه برآشفت خیالات مرا
شرح رنجی که کشیدم یَل دورانم کرد
درد دلدادگی ات ریشه دواند ست به دل
غم عاشق کشی ات سخت پریشانم کرد
سوختم از غمت ای سوته دل و دم نزدم
آتش عشق در این غمکده ویرانم کرد
غرق دریای مصیبت شده کشتی نجات
اینچنین موج بلا طعمه ی طوفانم کرد
دام انداخته ای تا که مرا بند کشی
تور چشمان سیاه تو به زندانم کرد
بیت ییت غزلم مشک فشان ست هنوز
رنج شاعر شدنم مست وغزلخوانم کرد
رقیه فرهادپور
راه را گم کردهام ، بی اعتنایی می کنی
چشم را می بندی و هر دَم خدایی میکنی
تا دلم خالی شود از غصههای این زمان
با نگاه ویژه بر من ، دلربایی میکنی
قرمز ِ پیراهنی بر تن ، کمی هم عطر یاس
ناخنت را رنگ زیبای حنایی میکنی
تا شَوَم لبریز حس دلخوشی از خاطرات
پای آن ایوان مرا مهمان چایی میکنی
دست را انداختی بر روی شانه لحظهای
بُردی از دل درد و غم ، مشکل گشایی میکنی
روی آغوش زمان با مهرَبانیهای خود
عشق را لحظه به لحظه ماورایی میکنی
فریما محمودی