یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

صبور باش اگر ریشه ات خزان دیده

صبور باش اگر ریشه ات خزان دیده
از آسمان و زمین رنج بیکران دیده

نگو که موی سیاه تو را حراج زده اند
سپیدی بدنت چوب خیزران دیده

گلوی خشک تو رنگین کمان خاموشی ست
که زیر بار گران رنج آب و نان دیده

دریغ از گل سرخی که زنده است ولی
صلیب را وسط دست باغبان دیده

خدا کند که کسی بیش از این نمک نزند
به زخم باز عمیقت که استخوان دیده

حیات باغ عدن هم دگر نخواهد شست
سکوت رنج زنی را که ساربان دیده

اگر رها نکند پشت میله را حق است
پرنده ای که هزاران عدد کمان دیده

سمیه عادلی

تو با خیالِ قشنگت ترانه ی من باش

تو با خیالِ قشنگت ترانه ی من باش
کمی بگو و بخند و فسانه ی من باش

دروغ نیست نگاهت که می کند عاشق
حریفِ گریه کسی نیست شانه ی من باش

پگاهِ من نشود گم میان این همه آه
تو ماهِ کامل و راه و نشانه ی من باش

برای قلبِ کبودم چه مرهمی جز عشق
پرنده ی من و در آشیانه ی من باش

بمان اگر چه سفر راز هر مهاجر بود
همیشه در دل من، جاودانه ی من باش

بخوان و شادیِ ما را دوباره احیا کن
دلیلِ سرخوشیِ عاشقانه ی من باش


مهدی محمدی

از ذوق ِاولین دیدار

از ذوق ِاولین دیدار
در مسلخِ بی دردها
رقصیدم
با نگارهایِ خَمّار
از شاخه ی شکوفه ی گیلاس
گرفتم
سراغِ کوچه یِ دیدار
چشم دوختم
بر پیچ ِ انتظار
از طلوع ِ مهرِ خورشید
تا غروبِ احتضار
نیامدی
احساسم
به باخت
کرد اقرار
و اشکِ لحظه ی آخر
تلنگری بود
بر قامتِ اقتدار


رقیه صدفی

قهرمانی شدم از هوش و نفس افتاده

قهرمانی شدم از هوش و نفس افتاده
وسط معرکه ی عشق تو پس افتاده

مرغ زیرک نشدم، تاب ندارم هرگز
بی تحمل شده در کنج قفس افتاده

عشق را با تب دستان تو می سنجیدم
دانه بر چیده و در دام هوس افتاده


تهِ آئینه کسی دل به پریدن می داد
در قفس اوج گرفته، و سپس افتاده

فکر کردم به هوایت پر و بالی بزنم
توی جولانگه سیمرغ مگس افتاده

محمدحسین ناطقی

مرا ببخش که من آخرین گناه توام

مرا ببخش که من آخرین گناه توام
سیاه‌کارترین مرد روسیاه توام

به ذهن کوچک زن‌های شهر شاهینم
ولی کبوتر غمگین بی‌پناه توام

چقدر حوصله شاعرانه‌ام تنگ است
که عاجز از غزل غربت نگاه تو ام

بپرس حال مرا گاهی از خودم لطفاً
و من سریع بگویم که روبه‌راه تو ام

تو مهربانی شاهان قصه‌‌هایی، من
یگانه عضو ستم‌ دیده در سپاه تو‌ ام

مرا ببخش و مسوزان فرشته‌ی کوچک
به اشتباه اگر در مسیر آه تو ام


احمدجاوید انوش

گشته دل تابوت گرم آرزو های نهان

گشته دل تابوت گرم آرزو های نهان
می برد هرناله اش وجدان دوران را توان

موج نافرمان خواهش پرهیاهو جان به کف
می زند ناقوس مرگ معرفت را بی زمان

سوت کوراست کوچه ها،خالی زاحساس قشنگ
در غروب تلخ شادی ،سینه ها آتش فشان

آسمان راغم گرفته از شب دریوزگی
چون که وحشت آفرین است سردی دل مردگان

فصل هوشیاری رسیده ،صبح بیدار ی ،بگو
خفته در پستوی خود خواهی نگاری بی نشان

رقیه محمدزاده ماکویی