یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

عشق در کوزه و بر دوشت و من تشنه عشق،

عشق در کوزه و بر دوشت و من تشنه عشق،
میزنم زانو به پایت و دارم طلب ذره ای عشق،
کوزه را میشکنی و قلب تنهای من از غم نیز میشکند آه
اما
هیچ چیز در کوزه نیست
هرچه از کوزه میتراود در او نیست

یلدا خستو

دنیا پر از بیزاری بود

دنیا پر از بیزاری بود
به نگاهت پناه بردم
زمزمه کردم هیچ کجا خانه خودم نمی شود

فریبا صادقی

شعر را از من نگیر دانی توانم می رود؟

شعر را از من نگیر دانی توانم می رود؟

هر سخن دانی، بدان وِرد زبانش می رود!

بعد از آن گویم چگونه، دوستت دارم؟ بدان

گر نگویم نیمه جانم با تمامش می رود


سیده مریم موسوی فر

عشق آمد پینه دوزم کرد و رفت

عشق آمد پینه دوزم کرد و رفت
سینه سوزی دلفروزم کرد و رفت

کفشدوزک را چو سوزندان نمود
نقطه هایش نقطه سوزم کرد و رفت

قد رعنای دلم را خم نمود
نوجوانِ پشت قوزم کرد و رفت

این چه خورشیدی است بیرون آمده ؟
در غروب نیمروزم کرد و رفت

در نقاب عشق عاشق آمد وُ
با تقلب کینه توزم کرد و رفت

آنکه آمد آنچه کرد او عشق نیست
راز افزون بر رُموزم کرد و رفت

میثم علی یزدی

از تو بگذشتم و رفتم پی کوی و وطنم

از تو بگذشتم و رفتم پی کوی و وطنم
در به در گشتم و چون خون برون از قلمم

آهوی دشت جهنم بدی و من مکفوف ،
میوه ی تلخ و خراب بودی و دیدم چمنم

قهوه ی تلخ قجر از تو وفادار تر است ،
سم و زهری که سراپای وجود عدمم

دل شکستن نبود عزت و فخر و کرمی
میکنم ترک خرابات دل از یار، مثال کفنم


حسین زراعت پیشه

با بغض خسته، آسمان می بارد امشب

با بغض خسته، آسمان می بارد امشب
از سینه ام، آتشفشان می بارد امشب
دلتنگی و شب‌های سرد بی ستاره
غم مثل باران خزان می بارد امشب
ذهنم پر از تصویر های اشک آلود
اشک از نگاهم ناگهان می بارد امشب
ساکت شدم اما دلم آشوب دارد
از هر نفس آهی گران می بارد امشب
پشت سکوت من صدایی خسته پنهان
آهی یست در دل بی زبان می بارد امشب
شاید سحر آرامشی بر دل ببارد
اما دلم تا آن زمان می بارد امشب


علی بهرامی