یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

به درگاهـت خـداونـدا صدا کن

به درگاهـت خـداونـدا صدا کن
دلیلـی بـر رضـایِ خـود عطا کن
به شیطان ره مده آید به سویم
مـرا منزل بهشتِ خـود عطا کن
روا گـردد ز تـو حـاجـاتِ مـردم
کـرم فـرمـا و حـاجـاتـم روا کن


سلیمان ابوالقاسمی

دلبری دارم که نامش،ساحل آرامش است

دلبری دارم که نامش،ساحل آرامش است
می شوم دریا وبااومهربانی میکنم
درشبِ مهتاب ،اوازبس که زیبامی شود
باکلامِ ناب او،پس همزبانی میکنم
ازدلم ،گوهر،برایش میفرستم درصدف
اینچنین،ازدلبرخود،قدردانی میکنم
گرکسی خواهدکه آزارد،دلِ محبوب من
من برای ساحل خود،جانفشانی میکنم
می شوم شاعربه پیش چشم یارمهربان
عشق او،باشعرخودراآسمانی میکنم


نسیم منصوری نژاد

من کسی را در درون آیینه گم کرده ام

من کسی را در درون آیینه گم کرده ام
بی سبب نیست که لبخند تو را گم کرده ام

دستپاچه میشوم وقتی نگاهم میکنی
من دلم گیر است اما عشق را گم کرده ام

دست و پا گیر ترین احساس حس عاشقی ست
من کنارم مرد رویاها...تو را گم کرده ام

کاش کفش م را کسی پیدا کند
سالهاست زن بودن خود را گران گم کرده ام


هر چه میبینم برایم حسرتی بی انتهاست
کاش بودی چون که آغوش تو را .....

ثریا امانیان

سال نو که می آید

خواستم خانه را خانه تکانی بکنم
خانه را از هر گرد و غبار خاکی پاک بکنم
دیدم دلم بی قراری می‌کند
با خودم اندیشدم و گفتم دل را چگونه خانه تکانی بکنم ؟
دلم بیش از حد از گرد و غبار عشق خاکی شده
تمیز کردنش کار آسانی نیست.
سال نو که می آید
کل دنیا و جهان رنگ و بوی تازه ای به خود می‌گیرند
ولی دل
عاشق و منتظر
بیقرار تر میشود، برای یک عشق دیرینه
هرچه می‌گذرد عشق دردل جوان تر میشود


صبا فرهادی

دروادی عشق وجنون،مجنون ترین مجنون منم

دروادی عشق وجنون،مجنون ترین مجنون منم
درپیش چشمان تَرَم،لیلا ترین لیلا تویی
دیگرکجا پیداکنم،ماهی مثال رویِ تو
دربین گلهای جهان،تنهاترین گل زیباتویی
پیوندعشق ما شده،باعشق وبادلدادگی
درگوشه ای ازاین زمین،ساحل منم دریا تویی
عطرتنت مانندگل،باشدمیان این چمن
درباغ سبز زندگی،زیباترین سیماتویی
بازارعشق وعاشقی،گرم است ازبازارتو
درپیش قلب عاشقم،عالی ترین سودا ،تویی


نسیم منصوری نژاد

در دل تاریک شب ظلمت سیاهی می‌زند

در دل تاریک شب ظلمت سیاهی می‌زند
نور تاریکی سیاهی را منور می‌کند

آب می‌خوردند از جام لبش پیمانه کش
وصل می‌گشتند بر دریای دل پروانه وش

صاف می‌گشتند و از صافی خود در حیرتند
رقص ذرات و همه عیش و طرب قطارهکش
ذوق و حیرانی بر افلاک و ملائک غرق نور
مست و واله در حریم کبریایی موج وش

صافی و دردانه کش دائم بر ایوان نظر
شور و شیدایی بر ایوان دلش بی‌غل و غش

مستی و شوریدگی بی ساغر و می از نظر پنهان مباد
ساغری در دست این مسکین درونش پاک وش

غلامرضا مشهدی ایوز