ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
هـدیـــه آمــد از رفیقــی بـا مـرام
عطــرِ جنّت گـو کـه آمـد بـر مشام
حکمـــتِ مـــولا علــــی از او مــرا
من بـه نظـم آورده ام در این پیـام
ای خوش آنکس خاکساری می کند
کـی رسد آزارِ او بـر خــاص و عــام
سیــــرهِ خــاتــم بــه راهِ زنــدگــی
بـدعـتِ در دین کنـد بـر خود حرام
سلیمان ابوالقاسمی
به درگاهـت خـداونـدا صدا کن
دلیلـی بـر رضـایِ خـود عطا کن
به شیطان ره مده آید به سویم
مـرا منزل بهشتِ خـود عطا کن
روا گـردد ز تـو حـاجـاتِ مـردم
کـرم فـرمـا و حـاجـاتـم روا کن
سلیمان ابوالقاسمی
مهـرِ مولا کـرده ماوا در دلـم
واله ام کرد و ولا هم حاصلم
او علی مـردِ کلام و هم عمل
رهـروم در راهِ او گـر عاملـم
شعر بی نقطه
تقدیم به مولا امیر مومنان
حضرت امام علی علیه السلام
سلیمان ابوالقاسمی
بی تـابـم از فـراق قـرارم نیامـدی
پـژمـردم از خـزان بهارم نیامـدی
تا کی ز دیدگان فشانم سرشک غـم
مُـردم ز انتظــار نگـارم نیامـدی
سلیمان ابوالقاسمی
مـرتضـی فـرمـود و بنگـر در غُـرَر
نکتـه ای بـرتـر ز هـر گنج و گهـر
گر بـدانـد آنکـه مـی خواند نمـاز
تا چه حد رحمت رسد از بـی نیاز
سر ز سجـده بـر نـدارد بی گمان
لطف و رحمت از خدایش ارمغان
سلیمان ابوالقاسمی
به خلوت چشم تر را دوست دارم
ز روز و شب سحر را دوست دارم
نبـودم بنــده ای لایق بـه یـزدان
از او لطف و نظـر را دوست دارم
سلیمان ابوالقاسمی
خداوندا نجاتم ده تو دردم را که می دانی
چو آهـویِ گرفتـارم بـه چنگِ دیوِ نفسانی
تـو آگاهـی گنهکارم ولـی اینـک پشیمـانم
قبولم کن که تا بندم دوباره عهد و پیمانی
سلیمان ابوالقاسمی
حضرتِ خاتم چنین فرموده است
ای خوش آنرا از رهش غافل نشد
هـر که علمش بر هـدایت ره نبرد
جز بـه دوری از خـدا حاصل نشد
سلیمان ابوالقاسمی