ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
از تو بگذشتم و رفتم پی کوی و وطنم
در به در گشتم و چون خون برون از قلمم
آهوی دشت جهنم بدی و من مکفوف ،
میوه ی تلخ و خراب بودی و دیدم چمنم
قهوه ی تلخ قجر از تو وفادار تر است ،
سم و زهری که سراپای وجود عدمم
دل شکستن نبود عزت و فخر و کرمی
میکنم ترک خرابات دل از یار، مثال کفنم
حسین زراعت پیشه
در سرای خلوت دل ، داستانی گل شده
در شب تنهایی من ، ماهتابی گم شده
در پی دلداری ام ، باز آ که من زندانی ام
عشقت که لبریز از دلم چونان دل مردم شده
این دل سرزندهی ما گشت رسوای سماء
عشق پژمرده ما نیز که چون اهرم شده
من که جان پرور و معطوف دل یارم لیک
عشق لبریز از دلم چون خوشه ی گندم شده
حس من خورشید سوزان گشته از عشقت صنم
آفتاب سوزناکی چون هوای شهر من ، جهرم شده
قصه ی افسانه ها را در دلی داریم ولی
قصه ی ما چون شب دلگیر شهر قم شده
حسین زراعت پیشه
الا ای نور هستی بخش قلبم
بیا کز دوریت من دردمندم
بتاب بر من درخشان آفتابم
که من غیر نگارم هیچ ندارم
ببار بر این حقیر بخت ادبار
که گشتم زین زمانه مثل یک دار
مگر بنده چه دارم؟ هیچ تقصیر
که باید گم شوم در کنج تصویر
در این دنیای پر نیرنگ و تزویر
بگشتم آسی و غمگین و دلگیر
بیا و در قیاسم داوری کن
بیا و در قبالم مادری کن
بیا و ساغرم پر کن ز باور
بتاب بر من درخشان ماه آذر
حسین زراعت پیشه