یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نغمه زدم وایِ دلم ها شده

نغمه زدم وایِ دلم ها شده
جامه‌ی خرقه‌ی دلم تا شده
کام کشم چون طرب اشفته هست
وز سر من شور کلان پا شده
گفت که تو پیشه‌ی عاشق شدی
جز به کار خود دگر جا شده
چون کشم بر تن یارم شبی
صبح دگر بار جفا ها شده
خود شنو کز بر ثری روی
وین برّ تو یاد فنا را شده
جمله‌ی جان خود به بلبل سپار
دست خودت مست دعا آ شده
وای از آن شب که به گریه زنی
سیلی رسد که پر ز تو خمارا شده
صبحی رسد که اندر از شب شکست
بریده مَه که روی تو نغمه زنان وا شده

فرهان منظری

بر دوش گذشتم و روز بدیدم،هیچ ندیدم جز تورا

بر دوش گذشتم و روز بدیدم،هیچ ندیدم جز تورا
زین دل و زان دل نغمه ها شنیدم،هیچ ندیدم جز تورا
اختران بر کول ببستم وز همه دریا گذشتم
هر مه و آفتاب بُریدم هیچ ندیدم جز تورا
تو چو کعبه های قبله‌ام،تو چو یکتای هزارم
گر از دست تو امروز به ساغر بچشیدم،هیچ ندیدم جز تورا
جمله از هر نزار و پُر کرانه و فسانه سر کشیدم
چون تورا ندیدم همه مِه ببسته دیدم،هیچ ندیدم جز تورا
کسمه های تو ببافم،بشکستی،می بریزم به سرابی
که کنون همه عقلم را جریدم،هیچ ندیدم جز تورا
تو بیا که چراغ راهم و گر آن مهر صحابم
همه همهمه تو باشی که چو فغانه پریدم،هیچ ندیدم جز تورا
تو گر از روی عشقم به فراری وگرم باور مداری
تو اگر روزی نیایی هیچ ندیدم،هیچ ندیدم جز تورا


فرهان منظری