یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آمد بهار عید

آمد بهار عید و دل از غم رها شده جان از کرشمه‌های امید آشنا شده

برخیز و جام شادی و عشرت به کف بگیر کاین روزگار هجر، دگر برملا شده

دل را ز قید غصه و اندوه، وارهان هنگام وصل و عشرت و شادی به پا شده

هر دم ز بوی گلشن فردوس می‌رسد عالم ز عطرِ مغفرت حق، صفا شده

روشن شده است دیده ی جان از فروغ حق اینک دلم به نور خداوند، جلا شده

شد موسم رهایی و بخشش ز سوی دوست دل از تمام تیرگی‌ها، جدا شده

در این بهار رحمت و لطف و کرامتت نوید فطر به امید وصال تو، فدا شده


سمیه بنائیان دستجردی

آغاز بهار

آغاز بهار، سبزه گره می‌زنیم به امید گشایش، به نیت آرزوهای نو.

دشت، آغوش باز کرده، درختان، جامه سبز پوشیده‌اند، آسمان، آبی‌تر از همیشه، خورشید، سخاوتمندتر می‌تابد.

سیزده بدر، روز رها شدن از خانه، روز پیوند با خاک، روز فراموشی غم‌ها.

خانواده، کنار هم، خنده‌ها، بلندتر از همیشه، بازی‌ها، فارغ از زمان، طبیعت، میزبان مهربان.

کباب بر آتش، چای در استکان، آواز پرندگان، نقش بهاری در خاطره‌ها.

گره سبزه را باز می‌کنیم، آرزوها را به باد می‌دهیم، به امید سالی پر از نوید، سیزده بدر، بدرود ای بهار!

سمیه بنائیان دستجردی

ای حسن، تفسیر کوثر،

ای حسن، تفسیر کوثر، جوهرِ ایمان، تویی در دلِ هستی، تجلیّ‌گاهِ رحمان، تویی

از ازل، با نورِ احمد، گشته‌ای تو هم‌عنان تا ابد، در آسمانِ عشق، رخشان، تویی

در کلامت، حکمتِ پنهانِ قرآن جاری است در نگاهت، جلوه‌ای از باغِ رضوان، تویی

با دلی لبریزِ غم، لبخند بر لب داشتی در میانِ خصم، کوهِ صبر و عرفان، تویی

صلح تو، فتحی عظیم و جاودان در تاریخ در مسیرِ حق، چراغِ راهِ انسان، تویی

ای کریمِ اهل بیت، ای جانِ جانانِ علی دستگیرِ هر غریب و یاورِ درمان، تویی

در غریبی هم، ندادی دست از ایمان و عشق در ره دین، اسوه ای بی مثل و یکدان، تویی

سمیه بنائیان دستجردی