ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
یک شب بعشق تو نشستم و شب راسحر کردم
یک شب به ذکر تو زمین و زمان را زیرو زبر کردم
فرهادرا بوسیدم ومجنون راهم مونسش گشتم
شیرین را به فرهاد دادم و عشقی را به سرکردم
منهم منتظرنشسته بودم و دردشت آلاله هایش
لیلی را پیداکردم و برای مجنون هم من هنرکردم
از بسکه نالان بودم و باوفا هم در عهد و پیمانم
من هم سپیده را پیدا کردم و با اوهم ظفر کردم
از بس که غرور داشت اوهم به رسم خود بیقرار
منهم بوسه ای ازاوبرداشتم و درخواب ضرر کردم
زیبا بود و زیبا نوشته بود و طاووس شهر عشق
یک تار مویی از او برداشتم ومن سرمه بصرکردم
شوری به دل نشست و منهم این غزل را نوشتم
برای دیدنش هم جعفری گریه های بی ثمر کردم
علی جعفری
سحر ازخواب بلند شدم و تو راهم دعا کردم
درون سینه ام بودی و من تو راهم صداکردم
به پا بوس تو مشتاق بودم ای سپیده جهان
نهان به شب و روزم اسم تو را هم ندا کردم
ندانسته بودی که عاشقت هستم و ای صنم
بتی را به نام تو تراشیدم بنام توهم جلا کردم
تو مرغ بهشتی و من هم مرغ جهنمی گشتم
به عشق تو میسوزم و این عشق را فدا کردم
فدای توباشم ومن خواندهام اسم تو را باقی
به عشق تو آموختم و من پروانه را ثنا کردم
برای جعفری بگوکه درحلقه رندان اسیر گشت
دوای درد او شدی دانسته ای خدا خداکردم
علی جعفری
بادام چشم تو و خم آبروی تو غوغا کرده است
دریای تلاطم عشق وسودای تو رویا کرده است
ازدارمکافات عشقت هم به جنون رسیده ام دلا
دنیای خشم تو و نمگیسوی تو محیا کرده است
پاداش عمل را به چه داده اند دیدار توهم نشد
مشتاق توهستم بیاکه فردای تو زیبا کرده است
از شهر ری تا کرج هم من به دیدار تو گشته ام
آرام جان هستی بیاکه خدا هم زیبا کرده است
احیای جان بودی ومجنون هم که دیوانه گشت
لیلایمان بودی وبیاکه دنیا هم شیدا کرده است
اسرارعشق جعفری شدی وکاردل همکه ساختی
من بهرتولایق بودم وجفا هم چه ها کرده است
علی جعفری
مابیچارگان عشقیم و بسر افتادیم
ما فرزانگان عشقیم و بشر افتادیم
پاک بود قلبمان ولی در آتش عشق
از کجاخوردیم وما هم به درافتادیم
سودی نداشتکه عمرمان هم به هدر
در بازی عشق هم بودیم بکرافتادیم
ما باختگان رشکیم و کشتیم به فنا
درصید ماهی بودیمکه به نرافتادیم
راهی نبودوچاهی هم نبود سیددهر
مادرشهرعشق بودیم وبه پر افتادیم
ماساختگان عشقیم ودرکنار زلزله ها
خودباختیم که همیشه به فر افتایم
دستم بگیر وجعفری یا به طرحی دگر
بایاریکه بجهنم رفتیم و به برافتادیم
علی جعفری
من به حسرت مانده ام حتی به اشک شاپرک
لحظه های باتوبودن را من کشیدم سر سرک
قاصدی راگفتمش اشکم روان گشت و بگوی
من به آن کویت شدم آلوده گشتم قاصدک
با نسیمی همنشین گشتم زباغ آرزوهایم ببین
گریه هاکردم ندانستی بگی از نای دل باآجرک
من به حسرت دیده ام گاهی تو را آغوش غم
وقت باران گشتن ات گردید و گشتم با فلک
مژده ات دادم بدانی کعبه ام گشتی به عشق
من دعا کردم در آن وادی به عشقت با نمک
خود برفتی غیر من آغوش خود خواهان شدی
من که خواهان تو بودم از چه ماندی پا پرک
جعفری خوشرنگ وخوش باورشدی درعرصهها
قلب پاکت رافدا کردی ندانسته شدی قاب الک
علی جعفری
سلام من است و این جواب وفای تو را خواهم نوشت
صفای من است و این نوای صلای تو را خواهم نوشت
تو خود غرق فنون بودی و منش که غرق نگاه دلت
چگونه خود صدا کنمت که صدای تو را خواهم نوشت
بپیش حادثه باید ببین که شرح دل است آیت عشق
جواب عشق توراگرفته ام و بلای تو راخواهم نوشت
جفا بکن ازته دل که جفای عشق تو راهم بدهد یارم
ندای درون خیزد و من هم ندای تو راخواهم نوشت
بصحبت دل بیا تو هم که صحبت عشق راهم دیده ای
من از کجا بدانم قهرتورا که شفای تو را خواهم نوشت
به بوسه عشق آوری و مده عذابم که در شب و روز
بجعفری هم نظاره ای کن که دوای توراخواهم نوشت
علی جعفری
سرد است دستانی که گرمش نکردی
آخر تو راندی و او را رحمش نکردی
سی سال مدام به گریه گذاشت ایام
قسم بخورکه از ته دل تردش نکردی
علی جعفری
گذشت ایام و دوران کهنسالی رسید
ندانستیم که دنیا به چه راهی رسید
عاشق نیکوجمالی شده بودم بخوان
کجا رفت و ببین به چه آهی رسید
علی جعفری