یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تالبخندزدی عشق فریاد زد

تالبخندزدی عشق فریاد زد
نسیم صبحگاهی تو را بر شاخه های شمشاد زد
چشم هایت درخشید
خورشید گل لاله را در گوش باد زد

سید حسن نبی پور

در مغرب اینجا چه بهار دل انگیزی...

در مغرب اینجا
چه بهار دل انگیزی...

برگ‌ها رنگین
و گل‌ها
در راه سفر به سرزمین‌های شمالی


وحیدى شیرازى

لحظه ای در خواب دیدم، روی ماهت را حزین

لحظه ای در خواب دیدم، روی ماهت را حزین
چشم من کور که رویت، گشته با غم ها عجین

تا سَر از بالین فِتادم، حس آن ترسِ غریب
صورت ماه نگارم را کهِ می کوبد زمین؟

از نفس هایم دمیده، هایِ پژواکی مَهیب
تا که خاک و گل نبویند؛ عطر مویت را زِ کین

خاطرم در خواب می دید از کنارِ پنجره
روح مرگش را که هر دم گوید از رحمت، قرین

آن صدای خواب رفته، در خفایی خفته بود
تا که نام مهربانت را زبان آمد، همین

از پس آن ابرِ غم دیده که بر رویت گریست
غسل دادم طره ی لیلای مِشگین تو را، زیباترین

اینکه خواب رفتنت را دیدم از وقت سحر
لحظه ای نیست نگویم، وای بر شک و یقین


عرفان قائدرحمت

می خوانمت ای زین قافله

می خوانمت ای زین قافله
تورا چه به زین سوارِ عاقلان

چه بسا بدیدند
حیرت زدگان ها

که چرا بردند در ابتدا زین سواران
گرچه مختص
بستن چشمندانِ شان را
به نگاه از پیاده راهان

فریادها
ای یارب
تو دگر برابری کن

در این سرزمینِ میخانه

پوران گشولی

خرامش دل در خرابات خیالت

خرامش دل در
خرابات خیالت


قلب مقلوب
در هیجانِ
های هایِ تن هایی



شکستِ قمقمه ی چهار قُل


غلغله ی گدازه ی شاری در شریان


می تپد
می سوزد
می........

میترا کریمیان

نشسته بودم به انتظار صبح آمدنت را

نشسته بودم
به انتظار
صبح آمدنت را

طلوع کرد
آفتاب چشمانت
از مشرق دلم
و روشن جهانی
به نگاه خریدارانه ی تو

بخند
دختر آرزوهای بلند
تا جان بگیرد
رویا

پریشان کن گیسوانت را
به کوری
چشمان حسود و هیزِ
روزگار


مریم ابراهیمی

بال نداشت

بال نداشت
درخت افسرده
که کوچ کند
از خیال پرنده.

سید حسن نبی پور