یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خرامش دل در خرابات خیالت

خرامش دل در
خرابات خیالت


قلب مقلوب
در هیجانِ
های هایِ تن هایی



شکستِ قمقمه ی چهار قُل


غلغله ی گدازه ی شاری در شریان


می تپد
می سوزد
می........

میترا کریمیان

زیر باران رنج

زیر باران رنج
چتر بازوهایت
سایه ی امن خداست

قلب پر احساست
در تکاپوی زمان
مامن عشق و وفاست

روزگارت اما
سر به سر در دنیا
ماجرا و غوغا ست

سینه ی پر مهرت
گرچه پنهان داری
سنگر درد و بلاست

همسری یا پدری
یا اگر که پسری
مهر تو در دل ماست

در فراسوی زمان
از ازل تا به ابد
هیبتت پابرجاست

میترا کریمیان

دانی که چرا بی رخ تو مست الستم؟

دانی که چرا بی رخ  تو مست الستم؟

یا اینکه چرا غیر خودت کس نپرستم

چشم دل من جز  به رخت دل نسپارد

نوشیده ام از جام  تو  و  باده پرستم


میترا کریمیان

کرور کرور شمع بیفروزید تا شام شیعیان روشن شود

کرور کرور شمع بیفروزید تا شام شیعیان روشن شود
خورشید شیعه را کشتند
شیعه باید بیاموزد
حق ماندنی ست

میترا کریمیان

دردا دل من بردی، دل بر دگری دادی

ای شور زجا جسته از بهر چه خسبیدی
ای عاشق دل خسته از بهر چه دل کندی

ای تاب وتب شعرم از بهر چه بیتابی
دور از من و تقدیرم، بر روی که میخندی

دردا دل من بردی، دل بر دگری دادی
داد از شب هجرانت، بیداد ز دلتنگی

از روی  صفا خواندم بهرت غزلی شیرین
از روی جفا گفتی انگار هنرمندی

صد رودِ روان گردید بر پهنه ی این رخسار
دیدی وگذر کردی، گفتی که تو ارمندی

قفلی زده ام اینک بر قلب گرفتارم
گفتی که تو قلبت را بردوست نمی بندی

اکنون که تو خوشحالی در محفل دلدارت
شادم به رضای تو، حکم آنچه تو بِپْسندی


میترا کریمیان