ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ای عشق به تن حلاج، جز دار چه دیدی تو
صحرای دل عشاق، جز خار چه دیدی تو
کاری به مرامت نیست، دل میشکنی هر بار
گفتی که اثر دارد، در کار چه دیدی تو
آوای گُلِ شب بو، ماهور و غزل می خواند
با شبنمِ شعرش گفت: از تار چه دیدی تو
در مرثیه ی غم ماند، معصیتِ افکارم
این سهمِ من از ما بود، بی یار چه دیدی تو
گفتی که زِ ناز یار، دل سینه دَرَد هر دم
دزدیده به ناز آمد، جز زار چه دیدی تو
عارَم زِ جهان آمد، دستِ طلبی آرم
از سرزنشم سرباز، از عار چه دیدی تو
آخر که غمِ فرهاد، خاکِ مزارم شد
شیرین تر از مرگم، این بار چه دیدی تو
عرفان قائدرحمت
لحظه ای در خواب دیدم، روی ماهت را حزین
چشم من کور که رویت، گشته با غم ها عجین
تا سَر از بالین فِتادم، حس آن ترسِ غریب
صورت ماه نگارم را کهِ می کوبد زمین؟
از نفس هایم دمیده، هایِ پژواکی مَهیب
تا که خاک و گل نبویند؛ عطر مویت را زِ کین
خاطرم در خواب می دید از کنارِ پنجره
روح مرگش را که هر دم گوید از رحمت، قرین
آن صدای خواب رفته، در خفایی خفته بود
تا که نام مهربانت را زبان آمد، همین
از پس آن ابرِ غم دیده که بر رویت گریست
غسل دادم طره ی لیلای مِشگین تو را، زیباترین
اینکه خواب رفتنت را دیدم از وقت سحر
لحظه ای نیست نگویم، وای بر شک و یقین
عرفان قائدرحمت