یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کاش می دانستم ازی خلق جهان

کاش می دانستم ازی خلق جهان

که بس خود می داند به نقش بازان
هربار که دیدم شان به خود گفتم

نه این بار شاید آخرین بار
چه بسا باز هم نیافتم آن زیر نقش را

چشمانم را قسم دادم که دگر نبینم شان

چشم می بخشد اما دل چو فرهاد کوه می کند

مرا چه به این بازی تقاص زمانه

پوران گشولی

شفــــای جملگی از او بخواهیم

شفــــای جملگی از او بخواهیم
دوای درد خود هم، زو بخواهیم
خدا صبرش زیاد، ازحد فزونست
شتــابان مرهمی، از او بخواهیم


سلیمان بوکانی حیق

خشکانده اند

خشکانده اند
عشق را
گلبرگ به گلبرگ
لای کتاب‌های عاشقانه
و سخاوتمندانه بخشید
زیبایی اش
را واژه واژه
به شعر
و اینگونه
بر جای ماند
حسرتی عمیق
از آن
بر دل های بی قرار

مریم ابراهیمی

من تشنه نگاه توام یا امام عصر

من تشنه نگاه توام یا امام عصر
عمری اسیر روی ماه توام یا امام عصر دلداده‌ای که به شوق زیارتت آقا
چونان گدا بر سر راه توام یا امام عصر دارم امید که از این در مرانیم
هرچند کلب پر گناه توام یا امام عصر
بر گونه مبارک شما خال هاشمیست
آقا فدای چشم سیاه توام یا امام عصر
بر سنگ فرش دلم رد پای توست
در سینه خادم قدمگاه توام یا امام عصر

محمدحسن مداحی

گفتی: که درمانت دهم بر هجر پایانت دهم

گفتی: که درمانت دهم بر هجر پایانت دهم
گفتم: کجا؟! کی خواهد این؟!
گفتی: صبوری باید این . .


مولانا

ای زلف تو دام دل دانا و خردمند

ای زلف تو دام دل دانا و خردمند
دشوار جهد دل که در افتاد درین بند

اندر دل من بود نهالی ز صبوری
بادی بوزید از تو و از بیخ برافگند

بودیم خردمند، که زد عشق تو بر ما
دیوانگی آورد و نماندیم خردمند

$امیر_خسرو_دهلوی