یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آن قدر که در نبودتان پر زده ایم

آن قدر که در نبودتان پر زده ایم
هر جا که شود دخیل بر در زده ایم
دیوانه نبوده ایم ما ؛ از اول
از عشق شما به سیم آخر زده ایم


مجتبی محسنی ماهانی

قلم به آغوش گرفتم

قلم به آغوش گرفتم
نوشتم و نوشتم و نوشتم
به چند لحظه فراموشی گرفتم
نوشتم و نوشتم و نوشتم
درد دنیا به سُخره گرفتم
نوشتم و نوشتم و نوشتم
آنقدر نوشتم که تکسین گرفتم
آری من اینگونه ز درد باج گرفتم


رویا کریمی

در سکون ناگزیر سالیان

در سکون ناگزیر سالیان
در خاطرات نیلی آسمان
آرام، سبکبال و خرامان
بیتوته ای مستمر در ژرفنا
این پرنده مهجور است
هر لحظه اش گشته دمساز
با شیرینی رویای پرواز
غریقی است بال گشوده

ملازم تنگه ای بی عبور
آرمیده در کنجی متروک
ساکن ذهن خلیجی است
که، نه چندان دور است

تورج امیری

تبعید

تبعیدشده ام
به شهری که درازدحام جمعیت
گم می شوی

سیدحسن نبی پور

پروانه شدن

پروانه شدن
۱۴۰۳/۵/۷ شماره ثبت ۶۶۲۰۱۱

درخت توت ،بستری آرام
بهر مهمان آفرید.
قبل مهمان ،
نفس باد صبا را طلبید.
میزبان خوشحال و مهمانش
چه غمگین می‌رسد.
کرم پیله ساز، آزرده از تحقیر
بد گویان رسد.
در آغوش درخت،زاری نمود و
درد دل گفت.
دلی پر داشت از سخره شدن
با یاوه ای مفت.
یقین دارند ، پروانه شدن
افسانه است.
در سخن ها آشکار، این کرم هم
دیوانه است.
گویند پیله اش زندان و پرواز
ناممکن شود.
ندانستند کرم، پروانه گردد پرواز هم
ممکن شود.
هرکه پیله پرواز و پریدن را تنید
بر دور خود،
پرواز کند روزی ،لذت پروانه شدن
خواهد برد.....

به تو رای میدهم خورشید سحرگاه،

به تو رای میدهم خورشید سحرگاه،
به میعاد هر روزه ات با سپیده..
به طلوع یاس ها در دامنت،
به هم سفره بودنِ بی آلایشت ..

به تو رای میدهم محبوبه ی شب ؛
به خنده های بی پروایت..
به قاصدک های خوابیده بر زانوانت،
به حالت نگاهت به نازبوها...


به تو رای می دهم زاغکِ انتهای پاییز،
به حالت نشستنت ،بر درخت خرمالو،
به شوق خواندنت، به وقت برگ ریزان..

به تو رای میدهم لاله ی واژگون،
به پچ پچِ حریر گلبرگ هایت در گوش باد،
به شقایق آنطرف سنگ،
که بر گونه های خیس دست کشیده..

به تو رای میدهم آفتابگردان نجیب؛
به نسیم پیچیده در گیسوانت،
به سخاوت ریشه هایت..
و دست های رو به آسمانت..

به تو رای میدهم مرغک مهاجر،
به نوای ِخفته در گلویت..
به سکوت نشسته در چشمت
به بوی خوش صدایت..

به تو رای میدهم ؛ ای زندگی،
به شُکوه آیه هایِ نهفته در هستی..


زهرا سادات

نمی دانم پس از مرگم شعرم را که می خواند

نمی دانم پس از مرگم شعرم را که می خواند
دوستان یا نا آشنایان
یا عابری شب زده وباران خورده
چه کس با سر انگشت نمورش دفتر شعرم را
لمس خواهد کرد . .لیکن
دوست میدارم کودکان دفترم را اگر
بر دستشان افتاد دفتر نقاشی خود سازند
مبادا خواننده ای یا که مشتاقی
از شعر هایم که بوی گریه دارد....و
رد پای اشک هایم هست بخواند
و دلتنگ شود.....

عبدالمجید پرهیز کار