ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
یادت میاد اون شب تابستون
نشسته بودیم باهم،بالای بوم
شاد بودیم می گفتیم از آرزوهایمون
نگاهمون بود رو به آسمون
دیدیم که ابر و باد،زمین و آسمون
باهم بستن عهد و پیمون
که بباره از امشب بارون
بسازن حال و هوای زمستون
خیره بودیم به گلدان پشت بوم
که یهو نم نم بارون اومد سوی مون
رعد و برق که زد شدت گرفت بارون
صدا اومد بلند شید برید سوی خانه هاتون
خیس بودیم تو به من یه جمله گفتی آروم
شاید همدیگه رو ندیدیم نشو نگرون..
دلمون گرفت،اشک اومد سوی چشامون
باهم گفتیم خدایا نذار تنهامون..
علی فلامرزی
همه درتب وتاب لحظه ها
همه جا پریشان بود
نیم بهای عمر من
آرزوهای محال باقابی ترک خورده
باتمام بد گمانی های زنبق وحشی
جوانه ها ، خاک را بوسیدند
چشم براه خورشید ماندن
شکوفه ها با تمام شیطنت های خود
قبل از نگاه باران
برای بارورشدن درخت
ریشه ها راقلقلک دادند
قاصدک ها منتظر باد بودند
تا بهار ازسر اتفاق در من وماه بروید
می گذشت در خاطر من
چیست سهم من از بهار
قاب ترک خورده
در کوچه های بن بست
با دیوارهای بلند
با بوی کاه گلی که باران با نفس هایش عشق می ورزید
لحظه های شروع شدن من
آغاز دوست داشتن
سرفصل تمام دلتنگی
شقایق ومرداب
شکوفه ودرخت
نگاه ولبخند
آغاز ماجرابدون شکسته شدن
اولین قدم بهار لبخند مادرانه بود
بهار زیبا بود ، مادر زیباتر
بهار بوی عطر تن مادر می داد
بهار بارور شده بود ازغنچهی یاس
شکوفه ها ، در هوایی نفس کشیدنم
بهار را پرستش می کردند
قاصدک هاچشم به راه
با نبض باد آهسته آهسته
رقص کنان می آمدند
تا خبر رسیدن غنچه را به باغبان دهند
موسی دیبا
گنجایشِ شعر و واژه بیپایان است
هر چیز در آن، چو ذره در کیهان است
با دیدن چشمانِ تو، شعرم پیبرد
آن چیز که در واژه نگنجد، آن است
مهدی سلحشور
امشب تو بیا تشنه ی دیدار تو هستم
یک لحظه نیاسودم و بیدار تو هستم
از سینه هزاران غزلِ عشق سرودم
هر سینه سخن دارم و بیمار تو هستم
مگذار که از شوق تو بی تاب شوم باز
من خسته ام و سخت گرفتار تو هستم
در آتش هجران تو چون شمع بگریم
در حسرت چشم تو گرفتار تو هستم
از کوکب چشمان تو روشن شب من شد
هرچند که دوریم ز هم ، یار تو هستم
ای ماه اگر باز به شبهای من آیی!
با اشک شبان گاه خریدار تو هستم
فریبا دلال
با جدا کردن تو از من
نمیدانم در کدام جنگ،
چه کسی پیروز شده است.
کشیدن ضامن نارنجک_
نابودی،
در پس آیندهای روشن.
شیما اسلام پناه
بر دوش گذشتم و روز بدیدم،هیچ ندیدم جز تورا
زین دل و زان دل نغمه ها شنیدم،هیچ ندیدم جز تورا
اختران بر کول ببستم وز همه دریا گذشتم
هر مه و آفتاب بُریدم هیچ ندیدم جز تورا
تو چو کعبه های قبلهام،تو چو یکتای هزارم
گر از دست تو امروز به ساغر بچشیدم،هیچ ندیدم جز تورا
جمله از هر نزار و پُر کرانه و فسانه سر کشیدم
چون تورا ندیدم همه مِه ببسته دیدم،هیچ ندیدم جز تورا
کسمه های تو ببافم،بشکستی،می بریزم به سرابی
که کنون همه عقلم را جریدم،هیچ ندیدم جز تورا
تو بیا که چراغ راهم و گر آن مهر صحابم
همه همهمه تو باشی که چو فغانه پریدم،هیچ ندیدم جز تورا
تو گر از روی عشقم به فراری وگرم باور مداری
تو اگر روزی نیایی هیچ ندیدم،هیچ ندیدم جز تورا
فرهان منظری
عشق می جوشد چو آتش در دلِ آرام من
من هم مثه تو باخزان نو بهاری داشتم
خون دل را مدفون کردم درشب سیه تارخود
درعالم والا بین خوبان تو خود شناسی داشتم
گربدانی قلبِ خوبان بهاریست در قلب خویش
با نغمه اشعار خود خاطرات قدر شناسی داشتم
امشب از لطف به دلداری ما زودی بیا
خوش قدم باشی بجا با تو گوهر شناسی داشتم
منوچهر فتیان پور