ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ترانه خواندی و آغاز ماجرا این بود
بهانه کردم و سر رشته بلا این بود
تو از دیار صفا و من از تبار وفا
ادای عشق من و ناز تو کجا این بود
همیشه ماهی و من مثل برکه حسرت
گمان کنم همه درد و ابطلا این بود
بنام نامی جانان همیشه خندان باش
پیام زلف تو در پنجه صبا این بود
بهار و عطر گل و چهره تو را دیدن
تمام قصه شیرین بین ما این بود
چه روزگار قشنگی چه لحظه نابی
شفای خاطر هر درد بی دوا این بود
بگو بگو که کنار تو زندگی زیباست
و آرزوی من از حضرت خدا این بود
بهار فرخنده گوارایتان باد
و آرزو دارم یکایک دوستان حالشان
با آمدن بهار خوش باشد
و من دعا گویم
علی معصومی
از سفره ی هفت سین دلت غم بشود دور
هر جا که گذاری قدمی آیه دهد نور
در اطلس دیبای دلت خنده نشیند
در سال جدیدت برسی و بدهی سور
هرجا که به کارت گره افتاد و شدی گیر
بینی که خدا ضامن و آن کار بُوَد جور
آمین بشود هرچه دلت کرده هوایش
آن کس که نظر تنگ کند از دیده شود کور
با قطره ی اشکت بنویسی ز وصال و:
یارت به برت باشد و هجران برود گور
آرمان طاهری
بو کشیدم بوی خنکی میداد
می رقصیدم نغمه ی عاشقی میخواند
می خواندم از تمام خواندنی ها
می شنیدم من صدای زاری ها
غرق میشوم در دریای اختاپوس
مینشینم بر اعماق اقیانوس
می رسانم دستی به دریا
می کشانم یاری به هرجا
می گویمت جانا که هستی
می بینمت یارا تو هستی
میخواهم آغوشت کجا است
میدانم آغوش خدا است
مرضیه خوئی
دشمن اگر ناز کند، بوی یاریست
وای آن دم کز رهِ دوست، خواریست
دشمن چو روزی دهد، فتنه در کار است
دوست اگر زخم زند، رنج بسیار است
مار اگر نیش زند، جور طبیعت
لیک ز یاری جفا، سخت مصیبت
آن که نهان خنجر غم در دل ما زد
دوست نَبُد، دشمنی از نام و نوا زد
دوست اگر راستی است، جان پناه است
ور چو شود ناروا، تیرِ گناه است
دل چو پذیرد خطری از دلِ دشمن
سختتر آن زخم که آید ز دلِ مَن
رنگ وفا را نتوان دید به گفتار
دوست به کردار شناسند، نه پندار
هر که ز نیرنگِ رفیقان نخروشد
روز مصیبت، ز فریبش بنالد
دشمن اگر ناز کند، شاید آشتی است
وای از آن دم که ز یاری، سرشکستی است
حاذق هاشمی