یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بخدا اگر که ناوک به غمت نمی کشاندی

بخدا اگر که ناوک به غمت نمی کشاندی
لب تشنگی وصلت به لبم نمی رساندی

به نگاه خیس رودم قمری فلک نمی داد
اینچنین موج خروشان به تبم نمی نشاندی


نم بوران و زمستان به سرم نمیشد آغاز
نفسی ز صبح گلشن به شبم نمی فشاندی

محمدرضاپورآقابالا

هرشب ، شب یلداست ، تو یارم باشی

هرشب ، شب یلداست ، تو یارم باشی
ای کاش همیشه در کنارم باشی

در بستر عشق ، نغمه‌خوانم باشی
باشد که تو پاییز و بهارم باشی

احسان آریاپور

من‌ هم‌ به‌ پای عشق توبیداد کرده ام

من‌ هم‌ به‌ پای عشق توبیداد کرده ام
هرروزبلندشده صدای هم زادکرده ام

درپای عشق توهم مانده ام خودببین
از دور شنیده ها  را هم  داد کرده ام

زیبانوشته بودی از تمام سطر عشق
من هم تمام نامه ها را  یاد کرده ام


لبخند عشق تو در جان ودلم شکفت
هر غنچه ای را بعشق تو باد کرده ام

از گوشه کنار این شهر  مهرشهر بگو
من باغ سیبی به نام توشاد کرده ام

آنجا که قدم زدم از سر نوشت عشق
من خاطرات عشق تو را  ناد کرده ام

ازجعفری بگوکه قهرکرده ای به عشق
درقصرنشسته ای ویادفرهاد کرده ام

علی جعفری

السلام علیک یا صاحب الزمان

#سلام_امام_زمانم✋
                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد

کاش بادی بودم

کاش بادی بودم
که به دستت می‌خورد
گرمی دست ترا حس می‌کرد
نرمی دست ترا می‌بوسید
ونوازش می‌کرد
ساعد سیمینت
گونه‌ی همچو گُل سُرخ تُرا می‌بوئید
وپریشان می‌کرد
موی شبرنگت را
روی آن چهره‌ی مهتابی تو
تا که ابر سیه موی تو بر صورت ماه
نقشی از ماه زمستان سپهرم باشد
من به اندازه‌ی آن باد نبودم خوشبخت
سهم من حسرت یک بوسه به دستان تو بود


رحیم سینایی

گر تو جانی من به جان‌ میخواهمت

گر تو جانی من به جان‌ میخواهمت

‌عاشقم این را بدان‌ میخواهمت ‌

لیلی ام با جان خود‌ میخواهمت ‌

با زبان عاشقی‌ میخواهمت

حرف ها دارد دلم‌ میخواهمت

‌نعیمه سادات سوفاری

ورودی باغ پاییز

ورودی باغ پاییز
نوشته‌ام
با خطوطی غمگین و سیاه
خسته‌ام از بودن در جاده‌های انتظار
عاقبت یک شب
در این فاصله‌ها خواهم مرد
فراموشم نمی‌شود در آغاز
زندگی پر از لبخند بود
به گمانم

بهشت فقط اندازه ما بود
این روزها دیگر
تو رفته‌ای و
فقط خاطره‌ها ماندند
انگار
در این شهر پر از سایه
باران هرگز نمی‌بارد.

عبدالله خسروی