ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
حافظا درد دل از دوری یارست ببین
غم دیدار تو و فصل بهار ست ببین
تو بیا تا نفسی تازه کنیم آتش دل
شبنمی بر گل و رخسار نگارست ببین
پیروز پورهادی
سرآغاز فصل من و تو
بوسه ای بیش نبود
بوسه ای از رُعب
بوسه ای از شرم
بوسه ای بر گنج لبهایم
بدون رغبت و میلی به لبهایت
درون جام عشقی شرحه شرحه
شراب تلخ شهوت را به آغوشت
بنوشیدم ؛
تا بماند بر دلم نقش هم آغوشیْ
تا ببازم باز بار ها بار نگاهم را
علی السویه عیون شب سیاهت
ببازم ذات و نفسم را میان دلْ گذشت ما
برای بوسه ات از غم، از داء وداع هایت
نیست دگر باقی تاب و توان در من
برایم نوشدارویست دگر آن بوسهایت
پارلا صدرلی
همیشه دلی هست برای شکستن
و پایی برای رفتن
چشمانی برای بستن
و دستانی برای رها کردن
و در این غوغای حوادث
چه غریبانه تنها خواهی ماند
همان لحظه ای که تسلیم خواهی شد
یوسف پوررضا
نقاشی که می کنم
بادیدنت مکث می کنم
انگار درزیبایی ات
لطافت
ودرصدایت سکوت
ودرچشم هایت
رنگ زندگی رادیدم
سید حسن نبی پور
آسمان غمگین و صحرا خسته بود
مهرماهِ فصلِ زیبا خسته بود
بوته ها خشکیده صف صف دردمند
در بیابان کوهِ تنها خسته بود
کبک ها از بیمِ صیادان مُدام
لابلایِ سنگِ خارا خسته بود
بی گمان پاییز شاهِ فصلهاست
شاهِ زیبا دیدم اما خسته بود
پایِ احساسم به رویِ خاکِ رُس
در میانِ دشتِ رویا خسته بود
چشمِ مینا نم نمک غم می سُرود
در خیالم کلِ دنیا خسته بود
آرش آزرم
در گلویم نخلی ایستاده
برگ هایش سبز
ریشه در مقوای قلبی شکل
سخن که می گوید
طنین صدها سار بر می خیزد
از غروب یک آسمان نیلی ناهموار
روزها
هفت رنگ می پاشد
بر حفره های سیاه زمین
و شب ها نور ماه را
با یاس جامانده از خرابه های خانه همسایه
در شیشه ای ریخته
و اکسیر امید
در شکاف های مغزم می ریزد
نیلوفر تیر