یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

سرآغاز فصل من و تو

سرآغاز فصل من و تو
بوسه ای بیش نبود
بوسه ای از رُعب
بوسه ای از شرم
بوسه ای بر گنج لبهایم
بدون رغبت و میلی به لبهایت
درون جام عشقی شرحه شرحه
شراب تلخ شهوت را به آغوشت
بنوشیدم ؛
تا بماند بر دلم نقش هم آغوشیْ
تا ببازم باز بار ها بار نگاهم را
علی السویه عیون شب سیاهت
ببازم ذات و نفسم را میان دلْ گذشت ما
برای بوسه ات از غم، از داء وداع هایت
نیست دگر باقی تاب و توان در من
برایم نوشدارویست دگر آن بوسهایت

پارلا صدرلی