ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بی تو مهتاب شب از کوچه گذر کرد مشیری
بی تو آواره و درمانده نظر کرد مشیری
نه تو را دید نه آن عاشق دلخسته که گفتی
نه غزل خواند و نه اشعار سپیدی مشیری
مهتاب را گفتم..
بی تو یا با تو گذر خواهم کرد
آخرش بر تو و آن عشق نظر خواهم کرد
بی تو یا با تو هزاران غزلی..
خواندم آن با تو و از سینه بدر خواهم کرد
پیروز پورهادی
حافظا درد دل از دوری یارست ببین
غم دیدار تو و فصل بهار ست ببین
تو بیا تا نفسی تازه کنیم آتش دل
شبنمی بر گل و رخسار نگارست ببین
پیروز پورهادی
تورا با آسمان دلنشینت دوست دارم
تورا با آن غروب آتشینت دوست دارم
تورا با آن هزاران موج زیبا
تورا با آن نوای دلنشینت دوست دارم
دریا را گفتم..
گفتم آرامی
گفت در خلوت
گفت مادامی
بوسه بر چشمی
میزند معشوق
دل کند رامی
پیروز پورهادی
قلم همواره زیبا بوده و هست
نسیمش بس گوارا بوده و هست
قلم همواره در چشمان شاعر
بسان شعر زیبا بوده و هست
پیروز پورهادی
تو که هستی که شدم مست خرابت
منم آن عاشق دیوانه خطابت
چه صنم داری و دل برده از ما
که غزل تاب نیاورده به خوابت
تو که هستی
که مرا عهد ز پیمانه شکستی و نفس در نفس افتاده در این وادیه پنهان نشستی
تو که هستی.؟
تو که بودی.؟
که شدم مست خرابت
پیروز پورهادی
شعر تو أم
بوسه سرآغاز من ست
یک دم بنشین در نفسم ...
شعرتو آغاز کنم
پیروز پورهادی.
زاده بارانم و در شوق بهارانم
زاده اردیبهشت آن مه تابانم
زاده لبخند تو و زاده عشقم
زاده تصویر تو آن پاک سرشتم
اردیبهشت را گفتم..
گفتم که تو تصویر خدایی
دل بردی و دل میبری و شور نوایی
پیروز پورهادی
من کویری تشنه ام
کوهی پر از دردم
من درختان وجودم را..
خشک می رویانم
پیروز پورهادی