یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

شعله هایِ دیده ات ، عمری ز ما محروم کرد

شعله هایِ دیده ات ، عمری ز ما محروم کرد
قلب، سیمایِ تو دید و نبض را معدوم کرد

بیمِ مردن، میلم از پیمودنِ عشقت نچید
پا به پایی چون تو مقصد را چه بی مفهوم کرد


محراب علیدوست

نمیدانم کی میبینمت باز

نمیدانم کی میبینمت باز
که عقده وا کنم با فاش این راز
که روی ماه تو ؛ بانوی اعداد
برد سر دلم را تا فریاد
خدا را تو چه دیدی شاید زود
رسیدم به هر آنچه آرزو بود
که بار دیگری رخ در رخ تو
کنیم و زنده باد
این حال و احوال
که بی شک در دعای اول سال
حضورت باشد ؛ غایت آمال
که تا هستم و هستی آرزویم
تماشا کردنت هر صبح و هرشام


محمد پاکدل

در ساحتش چو آمدم او بود و بس

در ساحتش چو آمدم او بود و بس
من گم شدم، نه من منم، او بود و بس
جان در فراقش از دل و دیده گذشت
دل گشت خاک ره، غمش او بود و بس

چون سایه‌ام به نور رخش جان گرفت
خورشید در دل آمدم، او بود و بس
هر موج عشق، قصه‌ی دریا شد
در ساحل وجود، غمم او بود و بس

گم گشته‌ام ز بوی گلستان او
این نغمه‌های جان‌فزاش او بود و بس
جانم چو برگ در رهش افشانده‌ام
سوزنده‌تر ز شعله‌هاش او بود و بس

بر دار عشق، هر که رود، سر سپارد
هر عاشقی که ره برد، او بود و بس
ای دل رها شو از منی، تا بنگری
در کوی دوست، هم‌نفَس، او بود و بس

امین افواجی

یادت آتش زده بر خِرمَنِ جانم امشب

یادت آتش زده بر خِرمَنِ جانم امشب
کاین بعید است که من زنده بمانم امشب

دلِ زخمی و تنِ تب زده ام رو به فناست
محضِ دلتنگی ام از عشق بخوانم امشب

معصومه بهرامی پور

سرش چون رفت در قلب ستمگر

سرش چون رفت در قلب ستمگر
هزاران آرزو بر خلق بگشاد
دو سه قطره میان زلف شاعر
چکید و ذره ای سرسبزتر شد

کوروش کوشا

گفتم هرچی خدام بگه ،

گفتم هرچی خدام بگه ،
حرف ، حرفِ خُدامه

شاید عشقش ،
سرِ از بدن جُدامه

من که حتی نمیدونم ،
خیر و شرّ،
برام کدامه
اون همیشه بیداره که ،
حافظِ لحظه های ،
ظاهراً کوتاه ولی مُدامه

من عاشقِ آسمونم و،
دنیاطلبه که ،
واله ی دنیاست
اون ابن ملجمه که ،
عاشقِ هُتامه
نمیدونه این سر و شکل ،
همه ش یه دامه
این چه زیبایی ای ست که ، بند به زُکامه

امان ازاین سر و مغزِ بلکامه

با آسمونه که همیشه ،
وقتِ شروعه
وقتِ افتتاحه
دراین دنیا که همیشه ،
وقتِ اختتامه
این چه دنیایی ست که وقتی میروم ،
دیگری جامه ؟


بلکامه پُر آرزو
بهمن بیدقی