یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

مهر بر تعادل بداهه ابر و ماه

مهر بر تعادل بداهه ابر و ماه
زمان در تعامل گرد شب سیاه

سپرده گل بر آب روان خیال خواب
که شهریور گریست چه سال بی حساب

چو غارت خزان فتاده از نهان
چو رقص برگ بید رخ شب سپید

به ضرب باد و سوز به لب رسیده روز
از عشق جانگداز که زخمه دل هنوز

نه رنگ گل شگرف نه خفته صبح برف
صدای غم چکد از ابر غرق حرف


محمدرضا پورآقابالا

عطر تو عطر ترنج

عطر تو عطر ترنج
صورتت گندم گون
پیرهنت زرد و قشنگ
مثل آفتاب گردون

موج موهات دریا
رنگ چشمات جنگل
دست تو نرم و لطیف
مثل پوستت مخمل


طرح چشمات آهو
طعم لبهات گیلاس
قلب تو صاف و زلال
توش یه دریا احساس

آرمین محمدی آلمانی

شنیدم که مردی توانگر ز آن عهد دور

شنیدم که مردی توانگر ز آن عهد دور
بکرد از رهی در پی گوسفندان عبور
به لب اوهمی زیرو بم شکر یزدان نمود
گهی هی به آن اشتران و به اسبان نمود
رسید بر سر نهر، آن بخت برگشته پیر
که نوشد از آب گوارا همی تشنه سیر
به ناگه یکی پشت او را به نرمی فشرد
ز ترس وهراسش رها کردو آبی نخورد
چنان هیبتی دید پیش رویش ، شگفت
که نامد به کامش کلامی هیچش نگفت

بگفتا عجل، آمدم تا ستانم همی جان تو
نماند است دگر راه پیش وپسی زان تو
به وقتی گذشت و بیامد دوباره بهوش
براورد پی ناله وگریه های زیاده،خروش
بگفتا،عجل نام وایلم تو دانی که چیست؟
خبر داری این چند صد شتر زان کیست؟
مرا دشت و اسبان این گله های عظیم
به کی من سپارم همه سکه های قدیم
بده مهلتی تا ببینم زن وجمله فرزندگان
سپارم به آنان همه مال و وآهشته خاندان
اجل گفت باشد به فردا من از تو جدا
به وقت ملاقات همین جا من و تو بیا
سراسیمه آشفته مرد راه دیارش گرفت
به خانه زاموال وحال وحسابش گرفت
درنگی نشد گفته هایش همه رشته شد
به جان هم افتاده آن بین پدر کشته شد
ملک آمد آنی کنارش به اهسته گفت
نیم من اجل مال دنیا بود هرکه رفت.

امیر شکوهیان

خوش آمدی به خانه ی دل

خوش آمدی به خانه ی دل
در بزم ِ تنهایی با تن ها خوش آمدی
می بینمت در قایقی شکسته بادبان
به نجات من از چنگال طوفان خوش آمدی
در تُتگ ِ تنگ ... شوق ِ رهایی نیست
با قلاب ِ علامت ِ سوال خوش آمدی

اکرم م جعفری