یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

محو در آغوش سایه

محو در آغوش سایه
بالا می رود
از کویر تنت
سراب وجودم


سپیده رسا

قلم تو را به نقشِ موسم بهار می‌کشد

قلم تو را به نقشِ موسم بهار می‌کشد
دلم چکامه‌ی مرا به صحنِ یار می‌کشد

تمام حرفهای من درون سینه مانده است
به دوشِ خود گلایه را ولی سه تار می‌کشد

اگر هوای دشت و گل دوباره بر سرم زده
شقایقی دل مرا به سبزه زار می‌کشد


به پای تو سبد سبد چنین ترانه چیده‌ام
دلم برای دیدن تو انتظار می‌کشد

طلیعه‌ی فروغِ جا‌ن به وسعتِ طلوع توست
زلال چشمِ تو مرا به چشمه سار می‌کشد

عزیز سرزمین دل به شعر من خوش آمدی
بیا که با ظهور تو غزل کنار می‌کشد

چو لاله گیسوان خود به دست باد میدهی
پرنده ناز لاله را به افتخار می‌کشد

تمام شب به زیر سقف آسمان نوشته‌ام
به صفحه‌ی دل آن قلم رخ نگار می‌کشد

علیرضا حضرتی عینی

راه رفتنت را دوست داشتم

راه رفتنت را دوست داشتم
نه رفتنت را
ای کاش چشم هایم
به قدم های آمدنت می رسید
تا اینگونه
کنار نیمکت چوبی احساس
در انتظار قدم هایت
به سوگ نمی نشستم


مجید رفیع زاد

قمارِ دوست داشتنت را

قمارِ دوست داشتنت را
پیش از این
به چشم های خمار تو باخته ام
زخمی از این قمار
تمام دوستت دارم ها را هر لحظه
پیش از این
به تو گفته ام
چیزی برای این بازی ندارم
تمام دارایی ام دلی بود
که آن هم
پیش از این
به عشق تو باخته ام

علیرضا پورکریمی

جوانی با دلم نامهربان بود

جوانی با دلم نامهربان بود
که زهرش در رگ و جانم روان بود
دمی با ساز این دل دف نمی‌زد
ولی در روز مرگم دف‌زنان بود

میلاد موسوی شریفی

جوانی با دلم نامهربان بود

جوانی با دلم نامهربان بود
که زهرش در رگ و جانم روان بود
دمی با ساز این دل دف نمی‌زد
ولی در روز مرگم دف‌زنان بود

میلاد موسوی شریفی