یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کاش که مستی به دلم جا کند

کاش که مستی به دلم جا کند
زخم دل خسته مداوا کند

ساقی دل چاره‌ای پیدا کند
آتش جان پر ز محبت کند

چنگ بزن، نغمه‌ی شادی بزن
دل ز غم و درد رهایی بزن


شور و نوا در دل شب زنده کن
لحظه‌ای از زندگی‌آغشته کن

کاش که در بزم تو گم می شدم
فارغ از این فکر و وهم می‌شدم

هر چه که سنگ است ز دل دور باد
این دل غم‌دیده پر از نور باد

امیر عباس دستلان

السلام علیک یا صاحب الزمان

✨
                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد

مرا زنجیره ی وصل تو گویند

مرا زنجیره ی وصل تو گویند
مرا دیوانه ی مست تو گویند
به از جانم جهانی اشکار است
تورابینددل وجانم قرار است
جهانی بیرون اندر جسم و جانم
جهانی اندرونی روح وجانم
مرا یک جسم ویک جان وزبان است
تورااندر هزاران وصف،نام است
زبان شرمسار از وصف صفاتت
ُرخم رنگ از طرز بیانت
دلم در سینه ام جایی ندارد
شدم مدهوش از وقت قرارت
تنی پویا، سری زیبا، جگراندرسرسودا
قدوقامت، صداپیدا
شدم فارغ زهرحبس وزهردنیا
شوم عاشق ره پویا
مرانام تو زیبا کرد
کلام تو هویداکرد
زنام من بلند کردی جهانی رابدین زیبا
تو هستی را زملک من قرار دادی بدین پهنا
سر من عهد بستی، بر سر هستی
تو نامم را بلند کردی بدین وصف خردمندی
تورابینم، شفاگیرم زهردردوزهر سختی
تو بخشیدی به من نیرو، بَرم نامت زهرپهلو
سکوت اندر جهان از وصف نامت
خموش گشتم زهروصف وبیانت
تو هوشیاری تو بیداری، زهر صبح وزهر شام
تو پیدایی تو پنهانی، زهَر سِر وزهر راز
زخوفت من هراسانم، زترسان وپریشانم
امیدت را به دل دارم، زلطف توخروشانم
سر عهدوقرارت من، روا داشتم زهر پیکار
سر جهل وسر انکار، پشیمانم ز هر گفتار
توقول دادی به من انگار
ببخشایی زهرکردار


زهرا شعبانی

از دوری تو سوختم

از دوری تو سوختم
آنچه پنداشتم از یاد بردم
چه دست نیافتنی شده
تک لحظه دیدارت
سردم و خاموشم
همچون قلب یخی
ناتوانم و خسته دل
از هجر پایان نیافته ات

تمنای وصال تو پیرم کرد
درویش کوی تو شدم
عزلت زده دیار غربت شدم
در وطنم ولی غریب خانه ام
تنها و جا مانده‌ام
از عشقی به درازای شب یلدا
به بلندای درخت اقاقیا
به خیسی دیده ماتم زده ام
به دل پژمرده ام

آرزوی طلوع ماه در قاب چشمانت
من را شیفته شب مهتابی کرده
غزل خوان کوی تو شدم
شاید دیدارت را بسرایم
با تک بیت عاشقی
تورا دوست دارم

گله ای ندارم
سرنوشت چنین نوشت
در فراقت بسوزم و خاکستر شوم
شاید نسیمی من را پیش تو آورد
در آخرین لحظات بودنم
من تنها و بی آشیانه ام
قلبت رو بفرست
جان پناهم باشد
شاید احساسم
دیگر یخ نزد

حسین رسومی

نشخوار آدمی حرف مفت است دردهان

نشخوار آدمی حرف مفت است دردهان

گربجنباند زبان درنگنجد درمفاهیم وبیان

امیرعلی مهدی پور

من که با رنج رسیدم به تو خوشبخت شدم

من که با رنج رسیدم به تو خوشبخت شدم

با وجودت عاشق کوچه ی بن بست شدم

بعد تنهایی زجر آور دوران جوانی حالا
با تو هستم هوشیارم آخرش مست شدم

دیشب از پشت در خانه ی ما رد شدی و
من شنیدم که تو گفتی خانوم خوشوقت شدم

آخر این دختر همسایه قابت دزدید
باز رفتی مثل اینکه باز بدبخت شدم


ثریا امانیان

بندگی در سجده گاهِ سینه ام، تکلیف بود

بندگی در سجده گاهِ سینه ام، تکلیف بود
عاشقی را کفر و پرهیز از دعا، تحریف بود

ذکرِ مجنون را نهان در گریه اش یابد خدا
رنجِ هجران در قنوتِ نبضِ جان، تالیف بود


محراب علیدوست